۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

در مکتب حسینی (4) قیامی اصلاحی با روش مسالمت آمیز


اولين مواجهه امام حسين(ع) با لشگر كوفه در منزلي به نام اشرف است كه در آن با لشگرهزار نفري حرابن يزيد رياحي روبرو مي‌شود. امام(ع) نماز ظهر و با اندكي فاصله نماز عصر را اقامه مي‌كند و ياران او و نيز لشكر حر به او اقتدا مي‌كنند. امام پس از هر دو نماز خطبه‌اي كوتاه مي‌خواند و اين دو خطبه كوتاه ماهيت قيام حسيني و روش او را آشكار مي‌سازد. آن حضرت پس از نماز ظهر رو به مردم چنين خطبه مي‌خواند:
«اي مردم! سخنان من اتمام حجت است بر شماها و انجام وظيفه و رفع مسئوليت در پيشگاه خدا؛ من به سوي شما حركت ننمودم مگر آنگاه كه دعوت نامه‌ها و پيك‌هاي شما به سوي من سرازير گرديد. سخن شما اين بود كه ما امام و پيشوا نداريم، دعوت ما را بپذير و به سوي ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را هدايت و رهبري نمايد. اگر بدين دعوت‌ها وفادار و پايبند هستيد اينك كه من به سوي شما آمده‌ام بايد با من پيمان محكم ببنديد و در همكاري و همياري با من از اطمينان بيشتري برخوردارم سازيد؛ و اگر از آمدن من ناراضي هستيد حاضرم به محلي كه از آنجا آمده‌ام مراجعت نمايم»
نماز به پايان رسيد و كسي پاسخ امام(ع) را نداد. سپس نماز عصر اقامه گرديد و پس از نماز امام(ع) بار ديگر خطبه خواند:
«اي مردم! اگر تقواي الهي پيشه كنيد و بپذيريد كه حق در دست اهل حق باشد، اين موجب خشنودي خدا خواهد گرديد و ما اهل بيت پيامبر(ص) به ولايت و رهبري مردم شايسته‌تر و سزاوارتر از اينها (بني اميه) مي‌باشيم كه به ناحق مدعي اين مقام بوده و هميشه راه ظلم و فساد و دشمني با خدا را در پيش گرفته‌اند؛ و اگر در اين راهي كه در پيش گرفته‌ايد، پافشاري كنيد و از ما روي گردانيد و حق ما را نشناسيد و فعلا خواسته شما غير از آن باشد كه در دعوت‌ نامه‌هاي شما منعكس بود، من از همين‌جا مراجعت مي‌كنم» (طبري، ج7، ص297-298؛ ارشاد مفيد، ص224-225 و ...).
در اينجا دو پرسش اساسي وجود دارد، يكي اينكه هدف امام(ع) از سفر به كوفه چه بوده است و دوم اينكه آن حضرت با چه روشي مي‌خواسته كه هدف خود را محقق كند؟ شايد بتوان از اين دو خطبه پاسخ هر دو پرسش را يافت. آنچه در رابطه با پرسش اول از خطبه اول مي توان برداشت كرد اين است كه امام سخن از اتمام حجت و انجام مسئوليت الهي را از خطبه خود به ميان مي‌آورد و سپس درباره اين سخن مي‌گويد كه عامل اصلي كه باعث حركت آن حضرت به سمت كوفه بوده دعوت نامه‌هايي بوده كه براي آن حضرت فرستاده شده است. در اين دعوت نامه‌ها سخن از امام و پيشوايي شده است كه مردم را به مسير حق هدايت كند. در اين قسمت بيش از اينكه سخن از حكومت باشد سخن از هدايت مردم است.
در خطبه دوم سخن از توصيه به تقوا به ميان آمده است. گويا مردم حقانيت حسين(ع) را و باطل بودن يزيد را مي‌دانند و امور ديگري مانند دنيا پرستي آنان را به رودر رويي با آن حضرت وا داشته است. در هر دو خطبه سخن از دعوت‌نامه‌هايي رفته است. پس اين هم شاهدي بر اين است كه مردم حقانيت حسين(ع) و باطل بودن يزيد را مي‌دانستند. با اين حال امام(ع) در خطبه دوم قدري درباره حقانيت و شايستگي خود و نيز مسير باطلي كه يزيد براي رسيدن به خلافت طي كرده و روش و سيره فاسد و گناه‌آلود او سخن به ميان مي‌آورد.
اگر بخواهيم اين سخنان امام را با ديگر سخنان آن حضرت و نيز حوادث ديگر كنار هم بگذاريم بايد نتيجه بگيريم كه:
اولا حكومت يزيد به حدي فاسد بوده كه امام نمي‌توانسته در مقابل آن سكوت كند و بايد مخالفت خود را با آن اعلام مي‌كرده است. امام براي اين اعلام موضع اولا با يزيد بيعت نكرده و ثانيا اين عدم بيعت را اعلام كرده است. يزيد اين را برنتافته و دستور داده است كه آن حضرت يا بايد بيعت كند و در نتيجه حكومت يزيد و سياست‌ها و روش‌ها و اعمال آن را تأييد كند و يا اينكه كشته شود. در واقع اين يزيد بوده كه امام را مجبور كرده كه از مدينه بيرون بيايد. پس اگر بتوان حركت امام حسين(ع) را يك قيام ناميد، اصل اين قيام تحميلي بوده است.
ثانيا دعوت نامه‌هاي مردم كوفه در مكه به دست امام(ع) رسيده و اين زماني بوده كه امام اصل حركت خود را آغاز كرده بود. پس امام(ع) به يك قيام تحميلي تن داده و آن عدم بيعت با يزيد و عدم تأييد نظام فاسد يزيدي بوده است. اگر امام(ع) مي‌خواست به اين قيام تن ندهد به يكي از اين دو كار بايد تن مي‌داد، يا بيعت با يزيد و يا قتل مخفيانه و بدون سرو صداي آن حضرت. آن حضرت هم نمي‌خواهد يزيد را تأييد كند و هم نمي‌خواهد كه مخفيانه كشته شود. در اين اوضاع و احوال است كه دعوتنامه‌هاي مردم كوفه براي امامت و هدايت به دستش مي‌رسد و به سمت كوفه حركت مي‌كند. پس دعوت‌نامه‌ها در اصل قيام تأثيري نداشته، اما در آمدن امام به كوفه مؤثر بوده است.
اما ثالثا، هدف امام(ع) تنها اصلاح جامعه بوده است و ظاهرا بايد گفت كه آن حضرت با توجه به اوضاع و احوال مي‌دانسته كه اصلاح وضع موجود چندان كار آساني نيست. حداقل كاري كه امام مي‌توانسته انجام دهد عدم تأييد ظلم و فساد بوده است. پس با توجه به دو نكته فوق، يعني تصميم امام بر عدم تاييد ظلم و فساد و تصميم يزيد مبني بر كشتن امام، بايد به اين نتيجه برسيم كه امام كه ناچار به حركت از مكه بوده وقتي دعوتنامه‌هاي مردم كوفه به دستش رسيده، بناچار به سمت كوفه حركت كرده تا شايد نهضت اصلاحي خود را در آنجا به ثمر برساند. پس امام(ع) يك مصلح اجتماعي است و هدفي جز مبارزه با فساد ندارد.
اما پرسش دوم اين بود كه امام با چه روشي در پي محقق كردن اهداف خود بود؟ آيا آن حضرت در پي اين بود كه با خشونت به هدف خود برسد؟ از اين دو خطبه پاسخ منفي به اين پرسش برداشت مي‌شود. در هر دو خطبه امام يك مطلب را تكرار كرده است و آن اينكه اگر به آنچه در دعوتنامه‌ها بيان كرده‌ايد پايبند نيستيد من از همين‌جا باز مي‌گردم. پس امام (ع) هرگز در پي جنگ و خونريزي نبوده است. اين اولين ملاقات امام(ع) با لشكر كوفه بود و در آن خواهان اين بود كه اگر مردم او را مي‌خواهند بايد ياريش دهند تا حركت اصلاحي خود را به انجام رساند و اگر نمي‌خواهند او قصد جنگ ندارد و از مسيري كه آمده باز مي‌گردد.
پس بايد نتيجه بگيريم كه امام هرگز خشونت طلب نبود و هرگز در پي اين نبود كه با زور شمشير به هدف خود برسد. از اين به بعد تا روز عاشورا لشكر حر اجازه بازگشت به امام نداد تا اينكه جنگ بر امام تحميل شد. بنابراين هم اصل قيام و همه دست بردن به شمشير به امام(ع) تحميل شده است. امام(ع) نه در پي قيام بود و نه به دنبال خشونت و خونريزي. آن حضرت تنها ظلم و س م و فساد و تباهي را تأييد نمي‌كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر