۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

از سياست ديندارانه تا دينداري سياست بازانه

اشتباه نشود، هرگز نمي‌خواهم به رابطه دين و دولت بپردازم، بلكه مي‌خواهم به مساله‌اي اشاره كنم كه حتي كساني كه قائل به جدايي دين و دولت هستند آن را نفي و رد نمي‌كنند. آنچه در غرب يا جاهاي ديگر به عنوان دخالت دين در دولت رد مي‌شود آن است كه ارباب اديان، مانند كليسا در غرب، در امور اجرايي حكومت دخالت كند يا احكام و دستورات ديني اساس و مبناي قوانين جامعه قرار گيرد يا ... اما شكلي از تاثير دين در سياست كه حتي طرفداران لائيسيته يا سكولاريسم آن را كمتر رد مي‌كنند تاثير دينداري فرد بر سياست ورزي اوست. فردي مي‌خواهد به يكي از كانديداهاي رياست جمهوري يا نمايندگي مجلس يا... راي بدهد. اينكه معيارهاي او در اين گزينش ديني باشد، براي مثال آن كسي را كه متقي‌تر است يا ظواهر ديني را بيشتر رعايت مي‌كند برگزيند، با اصول سكولاريسم يا لائيسته نيز ناسازگار نيست، همينطور است اگر انگيزه‌هاي يك سياستمدار در فعاليت‌هاي خود ديني باشد، مثلا براي خدا يا سعادت اخروي خدمت كند يا عدالت ورزي نمايد
بنابراين هر سياستمدار دينداري، چه حكومت ديني را قبول داشته باشد و چه قائل به جدايي دين از دولت باشد می تواند سیاست او دین دارانه باشد و جدایی دین از دولت غير از جدايي دين از سياست است. معناي سياست ديندارانه اين است كه فرد در فعايت سياسي خود اخلاقيات و انگيزه ديني را وارد كند.
البته واضح است كه كسي كه از حكومت ديني طرفداري مي‌كند، بايد دين در سياست او پررنگ‌تر و برجسته‌تر باشد و علاوه بر اخلاقيات و انگيزه‌ها شريعت و ديگر تعاليم دين را در سياست خود به كار بندد. پس اين دين است كه به سياست فرد خط مي‌دهد و براي آن چارچوب تعيين مي‌كند.
امام علي‌(ع) در اين باره مي‌فرمايد: «دين را حصار دولت خود گردان و شكرگزاري را حفاظ نعمت خود؛ زيرا هر دولتي كه در حصار دين باشد شكست‌ناپذير است و هر نعمتي كه در حفاظ شكرگزاري باشد ربوده نشود» (غرر الحكم، ح5831).
پس حكومت ديني بايد در يك حصار قرار گيرد و از مرزهاي آن هرگز در نگذرد و الا هويت خود را از دست مي‌دهد چرا كه ديگر ديني نيست و بنابراين از آنجا كه با نام دين از مردم راي گرفته است، ديگر هيچ گونه مشروعيتي ندارد.
اما در اينجا چند آفت وجود دارد كه پرهيز از آنها ضروري، ولي گاهي مشكل است.
1- آفت اول اين است كه برداشت شخصي و فردي از دين را معيار و ملاك به حساب آوريم و انديشه ديني خود را ملاك و معيار ديني بودن قرار دهيم. در افسانه‌هاي اروپايي آمده است كه در جنگلي ديوي عجيب وجود داشته است. اين ديو يك ميز داشته و هر انساني را كه به محدوده او وارد و شكار او مي‌شده، روي اين ميز مي‌خوابانيده است. اگر از ميز بزرگتر بوده سر و ته او را مي‌زده تا به اندازه ميز شود و اگر كوچك‌تر از ميز بوده او را مي كشيده تا به اندازه ميز شود. اين مشكل وقتي حاد و وحشتناك مي‌شود كه فردي با اين روحيه در مسندي حساس نشسته باشد و تاييد يا رد افراد ديگر در دست او باشد.
در طول تاريخ اسلام گاهي نزاع‌هاي تندي بين عالمان دين در جريان بوده است؛ فقیهان با عارفان، متكلمان با فيلسوفان، اخباريان با اصوليان و ... و اين نزاع‌ها گاهي چنان تند مي‌شده كه ظاهرا هر يك ديگری را از محدوده دين خارج مي‌ شمرده است. به نظر مي‌ر‌سد علت اصلي اين نزاع‌ها تنگ نظري بوده است.
يك نگاه‌گذرا به تاريخ اسلام نشان مي‌دهد كه انسان‌هاي درست و پاك، مشرب‌هاي متفاوتي داشته‌اند و برداشت‌هاي آنان از دين دقيقا يكسان نبوده است. يك عالم وارسته به عرفان تمايل داشته و فقيه وارسته ديگري آن را گمراهي مي شمرده است. يكي كنكاش عقلي و فلسفي را براي فهم دين ضروري مي‌دانسته و ديگري آن را عبور از كتاب و سنت، و در نتيجه گمراهي، مي‌شمرده است و ... اين واقعيت نشان مي‌دهد كه بايد ملاك و معيار را آنقدر وسيع در نظر گرفت كه انسان‌ها به راحتي از محدوده دين خارج نشوند. و البته اينكه كسي برداشت خود را چنان مساوي با حق بگيرد كه هيچ احتمال خلاف آن را ندهد و همه كس و همه چيز را با همين معيار بسنجد، حق‌پرستي را با خودپرستي خلط كرده است. حق آنگونه كه من تشخيص مي‌دهم امري از متعلقات من است و ضرورتا حق نيست و چه بسا باطل باشد.
2- اين تنگ نظري در باب نظر و انديشه و برداشت بود. آفت ديگر تنگ نظري و سوء ظن در رابطه با عمل مردم است و باز اين مشكل براي كساني كه منصبي كليدي دارند حادتر مي‌شود. آيا انسان‌ها را بايد با كوچك‌ترين عمل و يا ظن و گمان از دايره خارج كرد؟
خداوند مي‌فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از بسياري از گمان‌ها دوري كنيد؛ زيرا بعضي از گمان‌ها گناه است» (حجرات، 12).
و پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «براي گفتار و كرداري كه از برادرت سر مي‌زند، عذري بجوي و اگر نيافتي، عذري بتراش» (بحار الانوار، ج75، ص197).
و مي فرمايد: «از گمان بپرهيزيد؛ زيرا گمان دروغ‌ترين دروغ است» (همان، ص195)
و مي‌فرمايد: «هرگاه گمان برديد، پيرامون آن جستجو و تحقيق نكنيد» (كنزالعمال، 7585).
و امام علي(ع) مي‌فرمايد: «رفتار برادرت را به بهترين وجه آن حمل كن، تا زماني كه كاري از او سرزند كه راه توجيه را بر تو ببندد، و هيچ گاه به سخني كه از دهان برادرت بيرون آيد، تا وقتي براي آن محمل خوبي مي‌يابي، گمان بد مبر» (امالي الصدوق، ص250).
آن حضرت مي‌فرمايد: «خوش‌بيني، مايه آسايش دل و سلامت دين است» و مي‌فرمايد: «خوش بيني اندوه را مي‌كاهد و از افتادن در دام گناه، مي‌رهاند» و مي‌فرمايد: «برترين پارسايي، خوش‌بيني است» (غرر الحكم، ح4816 و 4823 و3027).
و مي‌فرمايد: «ايمان با بدگماني سازگار نيست» و مي‌فرمايد: «بدگماني كارها را تباه مي‌كند و باعث روي آوردن به انواع بدي‌ها مي‌شود» (همان، ج10534 و 5575).
3- آفت سوم، كه از دو آفت قبلي بدتر است، اين است كه امر وارونه شود و خط و برداشت سياسي معيار و ملاك دين و دينداري گردد. اين آفت، كه به گمان من مانند دو آفت قبلي جامعه ما را به خود مبتلا كرده است، لطمات شديدي به دين و مملكت وارد كرده و مي‌كند. اگر فردي كه از يك جريان سياسي پيروي مي‌كند خط و انديشه‌ سياسي خود را مساوي اسلام بداند، به گونه‌اي كه جريان‌هاي ديگر را خارج از دين به حساب آورد و با همين معيار گزينش كند و درباره افراد داوري كند چه برسر دين و مملكت مي‌آيد؟ نكته‌اي كه بايد تذكر دهم اين است كه حتي اگر كسي اصل اين نظام را قبول نداشته باشد و براي مثال يا حكومت ديني در زمان غيبت را قبول نداشته باشد يا گونه‌اي ديگر از نظام ديني را قبول داشته باشد، به هيچ معنايي نمي‌توانیم و حق نداریم در ديانت او حتي ترديد داشته باشیم. يادمان باشد فقهاي شيعه در رابطه با اصل ولايت فقيه ديدگاه واحدي نداشته‌اند. آيا فقهايي كه به گونه ای ديگر برداشت مي‌كرده‌اند از دين خارج بوده‌اند؟ اين درباره اصل نظام بود. اما امور پايين‌تر كه معلوم است كه مخالفت با آن يك امر عادي است. كسي كه اصل نظام را قبول دارد، ممكن است بگويد قانون اساسي ما به همين صورت فعلي بي‌نقص است و ديگري بگويد فعلا در مقام عمل بايد به همين قانون عمل كرد ولي ايرادهايي هم دارد كه بايد با طي روند قانوني خود اصلاح شود. در مورد اشخاصي كه بر سر كار هستند، همه افراد بايد با راي اكثريت مردم روي كار آمده باشند و بنابراين طبيعي است كه از همان اول عده‌‌اي، هر چند اقليت، به اين فرد راي نداده‌اند. در طول مسير باز عده‌اي طرفدار افراد هستند وعده‌اي منتقد يا مخالف. بنابراین در این نظام هیچ شخصیتی فراتر از نقد نیست و انتقاد به هیچ شخصیتی جرم محسوب نمی شود. به هر حال شرع و قانون اين امور را اجازه داده است و مادامي كه فرد در چارچوب قانون عمل مي‌كند ايرادي بر او وارد نيست. اگر خط سياسي و حزبي ما معيار دينداري قرار گيرد در آن صورت است كه ديگر سياست ما ديندارانه نيست، بلكه دينداري ما سياست بازانه است. دين ما، برخلاف فرمايش امام علي(ع)، حصار سياست ما نيست، بلكه سياست حزبي ما حصار دين ماست و دين ما ابزاري در دست سياست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر