۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

قدرت و آزادی

سید محمد علی ایازی
 
قدرت از با جاذبه ترین انگیزه هاى انسان در تاریخ و در عین حال خطرناكترین آنها بوده است. قدرت هم مى تواند مطلوب باشد و از آن در جهت خیر، صلاح، آسایش و امنیت جامعه استفاده كرد و هم مى تواند نامطلوب و در جهت ستم و استبداد و نابودی جهان باشد و از آن در جهت شر، افساد، ناامنى و هرج ومرج استفاده كرد. به همین دلیل قدرت هم مى تواند وسیله تحقق آزادى و حكومت قانون را فراهم كند و هم مى تواند مانع آزادى و موجب برقرارى حكومت دیكتاتورى و استبداد باشد. آزادى در بستر قدرت نضج می گیرد و جایی که نا امنی باشد جایی برای آزادی نیست.
به همین دلیل قدرت از با جاذبه ترین انگیزه هاى انسان است که با کمتر خواسته درونی برابری می کند. قرآن در داستان حضرت آدم و ابلیس این پدیده فریب انگیز را شرح مى دهد و جایگاه آن را برملا مى كند. در این داستان آمده است كه پروردگار به آدم اطمینان داد كه در بهشت گرسنه و برهنه و تشنه و گرمازده نخواهد ماند و آسایش دائمى او تضمین خواهد شد، پس مبادا كه فریب شیطان را بخورند. در این مورد در آیات 117 تا 119 سوره طه مى فرماید: إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى‏». اگر در اینجا قرارگیرى نه گرسنه شوى و نه برهنه و نه تشنه شوى. اما شیطان كه روحیات آدم فزون طلب را مى شناسد و می داند که تمام نیازهای این موجود آب و نان نیست و خواسته های دیگری به مراتب افزون تر از اینها دارد، دست به كار مى شود و با وسوسه هاى خود به او وعده درخت جاودانى و پادشاهى تباهى ناپذیر مى دهد. قرآن در ادامه در آیات 120 تا 121 همین سوره مى فرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا یبْلى»‏، پس شیطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم آیا تو را به درخت جاودانى و پادشاهى تباه ناپذیر راه بنمایم. براى انسانى همچون آدم، قدرت و پادشاهى تباهى ناپذیر مهمتر از رفع گرسنگى و تشنگى و برهنگى است، به همین جهت حاضر مى شود كه روضه دارالسلام را از كف نهد، اما این ملك را در اختیار داشته باشد و دیدیم آنها از آن درخت خوردند و رسوایى ها را بر جان خریدند. «فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ».
از سوى دیگر بر خلاف نظریه بسیارى از اهل اخلاق، طلب قدرت به نفسه مذموم نیست بلكه قدرت براى فساد كردن مذموم است. انبیا نیز طالب قدرت بوده اند، زیرا مى دانسته اند با كسب قدرت مى توان جامعه اى سالم و معنوى پدید آورد. قدرت اقتصادى هم اگر سر از دنیاطلبى درنیاورد مذموم نیست. قرآن كریم درباره حضرت یوسف در آیه 55 سوره یوسف نقل مى كند كه او رسماً از عزیز مصر درخواست قدرت و مسئولیت خزانه دارى و اقتصاد كشور را كرد: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ». و به پادشاه مصر گفت، مرا بر خزانه هاى این سرزمین بگمار كه من نگهبانى دانا هستم.
آنگاه قرآن تصریح مى كند كه بدین گونه یوسف را در سرزمین مصر قدرت دادیم. این تعبیر قدرت و مكنت در آیات بسیارى از آن جمله در سوره كهف آیه 84 و سوره حج آیه 41 و سوره اعراف آیه 10 آمده است كه نشان مى دهد قدرت در ذات خود امر نامطلوبى نیست و طلب و كوشش براى كسب قدرت در دین مذموم نیست و اگر كسى براى به دست گرفتن قدرتهاى سیاسى، اقتصادى و تقنینى كوشش كرد، این عمل دلیل بر جاه طلبى و دنیاگرایى او نمى تواند باشد.
اما واقعیت این است كه ماهیت قدرت و توان عملكرد آن در جوامع مذهبى به گونه اى اسف انگیز ناشناخته مانده است. بسیارى از مردم اثرات تخریبى قدرت را ناچیز گرفته و ساده لوحانه براى مهار قدرت به عوامل بسیط و ساده اى متوسل مى شوند و یا در تحلیل رفتار بسیارى از شخصیتهاى دینى، سیاسى و علمى اهمیت تأثیر قدرت را نادیده مى گیرند. مردم مى بینند كه فرد مذهبى در مصدر قدرت حركاتى را انجام مى دهد، ولى هرگز تصور نمى كنند كه این رفتارها هم مى تواند ناشى از قدرت طلبى و فزون خواهى و علاقه شخصى او به بقاى در مقام حكومت و دولت باشد و ربطی به دینداری او نداشته باشد. از علائم این ساده انگارى اینكه بسیارى گمان مى كنند كه اگر كنترل درونى و وصف عدالت وجود داشته باشد، مشكلات و پى آمدهاى قدرت حل شده و دیگر مشكلى باقى نخواهد ماند. گاهى در اثر عدم شناخت ماهیت قدرت سخن از وجود علم و فقاهت و یا حتی مقامات عرفانی در فرد مى كنند و گمان مى كنند واجد بودن فرد به این صفات – اگر درست باشد- براى كنترل قدرت كافى است. این در حالى است كه قدرت آن چنان جاذبه اى دارد كه مى تواند همه وادی ها را درنوردد و زیر پوشش بگیرد و در شكل فردى ظاهر الصلاح، انسان دوست و مصلح جلوه گر شود. در علم اخلاق این مسئله مورد تأكید قرار گرفته كه از مهمترین و سركش ترین غریزه هاى انسان كه به دنبال آن مفاسد بسیارى خواهد آمد قدرت است، تا آنجا كه صدیقان بلند مرتبه، آخرین ابتلایى كه پیدا مى كنند و آخرین چیزى كه از دل آنها بیرون مى رود، حب جاه و حب ریاست است(فیض كاشانى، المجحة البیضاء، ج6، ص 107).
در ادبیات ایرانى و در رساله هاى اخلاقى جهان اسلام این ساده انگاری نسبت به پدیده قدرت دیده می شود و تصور می شود که مشکل قدرت را تنها با موعظه و نصیحت می توان مهار و اصلاح کرد. یكى از نمونه هاى جالب توجه، خطابه هاى اخلاقى است كه مصلحان و اندیشمندان خطاب به قدرتمندان مى نگاشته اند و بدون آنكه شخص حاكم را مورد خطاب قرار دهند آنها را موعظه كرده اند. آنان گمان مى كرده اند كه اگر با قدرت این چنین برخورد كنند و به طور غیر مستقیم حاكم را مورد وعظ و نصیحت قرار دهند، كارها بر وفق مراد انجام مى گیرد و حاكم از جاده غیر مستقیم ستم به راه عدالت خواهد آمد یا دست کم وظیفه خود را انجام داده اند. آنها درست مى اندیشیده اند كه تربیت حاكم تربیت مردم كشور است. شكوفایى استعدادها و ارتقاى علمى و فرهنگى جامعه آنگاه حاصل خواهد شد كه حاكم در زندگى شخصى و رفتار اجتماعى خود به راه صواب و تعادل دست یابد. و لذا كتابهایى همچون نصیحة الملوك غزالى، ایقاظ الامراء والعلماء كوزكنانى، آداب الملوك ثعالبى و مختارالحكم ابن فاتك، به همین انگیزه و هدف به نگارش در آمده است، اما آنها نمى دانسته اند كه مهار قدرت تنها از طریق توصیه اخلاقی میسر نیست. وعظ و نصیحت اگر راهكارهاى خود را نداشته باشد، زینت الملوك خواهد شد تا تحدید الملوك و اصلاح الملوك. امروز تجربه بشر نشان داده است که باید زیر ساخت های مهار قدرت را فراهم کرد. نباید به قدرت اجازه داد که دائمی و ابدی شود. او را همواره باید در معرض افکار عمومی قرار داد تا پاسخگو باشد. به همین دلیل شرط نخست اصلاح حکومت ها و مهار قدرت، آزادی بیان و آزادی اندیشه است.
وانگهى اگر آزادى نباشد حتى این دسته از عالمان هم نمى توانند به خوبى به اصلاح حكام بپردازند. لذا تنها از اخلاقیات به امورى مى پردازند كه برایشان ایجاد دردسر نكند. اگر آزادى باشد و حاكم خود را در برابر افكار عمومى و نخبگان كشور ببیند، نقدها و اعتراضها اثر خود را خواهند گذاشت.
به هر حال رابطه قدرت و آزادى، امر بسیار حساسى است. در مورد اینكه نسبت میان قدرت و آزادى تا چه اندازه در سرنوشت انسان دخیل است و قدرت تا چه مقدار مى تواند در فعل و انفعالات جامعه نقش اصلاحى و یا تخریبى ایفا كند كتابها و پژوهشهاى گسترده اى در غرب انجام گرفته است. فیلسوفان و روان شناسان قرن اخیر از مهمترین انگیزه روان آدمى سخن گفته اند. ماركس علم قوانین حركات جامعه را ثروت و فروید سكس دانسته، اما راسل به نحو اقناع كننده اى از اهمیت قدرت سخن گفته است.
در متون دینى در اهمیت قدرت و حساسیت و خطرآفرینى آن بسیار سخن گفته شده است. امیر مؤمنان در كلامى مى فرماید: «الولایات مضامیر الرجال»(نهج البلاغه، حكمت441). پست هاى مهم میدان مسابقه و آزمایش مردمانند. یا در تعبیرى مى فرماید: «القدرة تظهر محمودالخصال و مذمومها»(آمدى، غررالحكم، ج1، ص 301). قدرت به گونه اى است كه تمام خصلتهاى خوب و بد انسان را ظاهر مى كند.
نكته مهم این است كه در كشمكش بین قدرت و ثروت مسلماً تقدم با قدرت است و كشش آن بیشتر، زیرا صاحب قدرت صاحب ثروت هم هست ولى عكس آن صادق نیست. وانگهى موتور حرکت، قدرت است نه اقتصاد. آن كس كه قدرت دارد، اقتصاد را هم مى تواند در اختیار داشته باشد. قدرت طلبان تاریخ آنانكه با انگیزه و هدفى قدرت را مى خواهند به دو راه مى روند. عده اى قدرت سیاسى را به دست مى آورند تا در مرتبه بالاتر قرار گیرند و عده اى به جمع ثروت مى پردازند تا باز هم از قدرت ثروت استفاده كنند وگرنه از نظر استفاده از نفس مال صاحب ثروت همان اندازه مى خورد كه افراد عادى و شاید هم كمتر. و اگر بهتر مى پوشد براى نشان دادن قدرت است. كاخهاى سر به فلك كشیده بیش از آنکه براى آسایش باشد براى قدرت نمایى است. خدم و حشم، بیش از آنكه براى راحتى باشد براى نشان دادن قدرت و شكوه و جلال آن است. سان دیدن و نیروهای نظامی را نشان دادن برای این است که قدرت خود را به رخ مخالفان بکشند.
این چنین است كه قدرت فساد مى آورد و قدرتِ مطلق، فسادِ مطلق و از آنجا كه قدرت طلب، همواره در پى تحكیم قدرت خود است در صدد بر مى آید تا قدرت خود را به گونه اى توجیه كند و كهنه ترین توجیهى كه مى شناسیم توسل به مذهب و تمسك به سایه الهى و اتصال به خداست.
به این جهت اگر قدرت سیاسى راهكارهاى كنترل تجربى را نداشته باشد ،كه از جمله آن، بلكه مهمترین آن، آزادى و چرخش قدرت و مسئول شناخته شدن صاحب قدرت با هر عنوان و موقعیت و به ویژه عناوین دینی است، مهار قدرت به سامان نمی رسد و فساد پشت سر فساد، و ستم پشت سر ستم، از صاحبان قدرت سر می زند و کسی هم جلودارشان نخواهد بود. تنها راه برای مهار قدرت نقد قدرت و فراهم کردن فرصت برای جامعه و به ویژه مخالف برای نقد قدرت است. حاکمان و رهبران سیاسی و مذهبی آنهایی که عطف به قدرت دارند باید همواره در معرض نقد و ارزیابى و نظارت مردمى قرار گیرند، و اگر نگیرند افزون بر اینكه به سیاهکاری و ستم منجر می شود، مشروعیت به معناى مصطلح سیاسى نخواهند داشت و دچار انحطاط و تباهى خواهند شد. این تجربه بشرى است كه انسانى كه به قدرت متصل می شود، همواره در معرض آفت فزون خواهى و استبداد است و هیچ گاه چشم و دل او از قدرت سیر نمى شود. حب دنیا منشأ تمام خطاها و گناهان است. و چه دنیایى از قدرت بهتر كه همه چیز را در اختیار دارد، غریزه اى كه اشباع شدنى نیست و اگر اشباع پذیر باشد، قابل مقایسه با غریزه هاى دیگر نیست. با چنین وضعیتى كه گاه شخص به هر وسیله اى براى قدرت خود و تحقق كامل آن چنگ مى اندازد و هر عملى را مشروع و ضرورى مى شمرد و مطابق با مصلحت و امنیت جلوه مى دهد و مانع آزادى مردم مى گردد، حتى آزادى مردم را بى بندوبارى و هرج و مرج توصیف مى كند، به این جهت چاره اى جز مهار قدرت و حضور ركن ركین آزادى در كنار قدرت نیست. آرى بشر براى پیشگیرى از فساد قدرت راههاى مختلفى را تجربه كرده است، اما بى گمان از مهمترین آنها آزادى بیان و تشكیل احزاب و پیدایش نهادهاى مدنى است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر