۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

از مشاركت موسوی تا تفرد فرعونی

در تاریخ زندگی بشر صحنه‌های متعددی وجود دارد كه در آن حق و باطل روبروی هم قرار گرفته با هم مبارزه كرده‌اند. در این صحنه‌ها افرادی پرچم حق و كسانی پرچم باطل را به دست داشته‌اند. سیره و روش این دو گروه پرچمدار، برای انسان‌ها بسیار درس‌آموز است و مقایسه این دو روش می‌تواند بسیار سودمند باشد. كسی كه پرچم حق را در دست دارد فقط برای حق و حقیقت تلاش می‌كند و مشی و منش او این است كه همه چیز را فدای هدف كند و در واقع «خود» برای او مطرح نیست. این در حالی است كه در مشی و منش پرچمدار باطل همه چیز به «خود» بر می‌گردد. در واقع باطل پرست همه چیز را برای خود می‌خواهد درحالی كه حق پرست همه چیز را برای حق می‌خواهد.
یكی از این صحنه‌ها را قرآن مجید در داستان موسی و فرعون به تصویر كشیده است. خداوند موسی(ع) را به مأموریتی مهم بر می‌انگیزد و به او آیات و معجزات عظیم عطا می‌كند. موسی(ع) چنان این مأموریت را سنگین می‌یابد كه ابتدا از خدا طلب قدرت می‌كند:
«پروردگارا به من شرح صدر عطا فرما و این امر را بر من آسان‌ساز و گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند». اما برای موسی(ع) هدف در رأس قراردارد و به همین جهت به این توجه ندارد كه من در رأس و همه كاره و قَدَر قدرت باشم. موسی(ع) می‌بیند این هدف و این مسئولیت با مشاركت دیگری در قدرت محقق می‌شود و به همین خاطر از خدا می‌خواهد كه كسی را در این مأموریت و در این قدرت با او شریك گرداند:
«واجعل لی وزیراً من اهلی، هارون اخی، اشدد به ازری، و اشركه فی امری» و برای من دستیاری از كسانم قرارده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار كن و او را در امر من شریك گردان (طه/29-32).
موسی(ع) از این هیچ ابایی ندارد كه كسی را برتر از خود ببیند و این نكته را بیان كند. او پس از اینكه خدا به او مأموریت می‌دهد با صراحت تمام می‌گوید برادرم هارون از جهتی بر من برتری دارد و به همین جهت مشاركت او در این مأموریت می‌تواند در تحقق هدف بسیار مؤثر باشد:
«واخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی ردءاً یصدقنی انی اخاف ان یكذبون» و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به این مأموریت بفرست تا مرا تصدیق كند، زیرا می‌ترسم مرا تكذیب كنند (القصص/34).
اما در سوی دیگر نه تنها سخن از شركت در قدرت نیست، بلكه سخن از علو و برتری و قدرت مطلق است: «و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین» فرعون در زمین برتری جوی و از اسرافكاران بود (یونس/83). «ان فرعون علی فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم....» فرعون در زمین سربرافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‌ای از آنان را زبون می‌داشت... .(القصص/4) و به هر حال ویژگی فرعون گردن كشی در مقابل حق و حقیقت است (القصص/39) و چنین انسانی هیچ موجودی را نمی‌تواند برتر و بالاتر از خود ببیند (القصص/38؛ النازعات/24).
از آنجا كه موسی(ع) در مقابل حقیقت خاضع است تنها و تنها تحقق حقیقت آرمان اوست. و او می‌تواند برتر و بالاتر از خود را نیز ببیند و او قدرت مطلق و بلامنازع را طلب نمی‌كند. اما در سوی دیگر فرعون قرار دارد كه از آنجا كه در مقابل حق خاضع نیست و گردنكش ومستكبر است، برتر و بالاتری نمی‌تواند ببیند و در پی قدرت مطلق و بلامنازع است. اگر در یك نظام معیار، حق و حقیقت است، نباید نزاع در این در بگیرد كه كدام نهاد در رأس است. در رأس بودن به معنای مسئولیت مهم‌تر و خطیرتر است و نه به معنای دیگری. البته در نظام‌های دموكراتیک و از جمله در قانون اساسی نقش و جایگاه و اهمیت هر نهاد یا مقامی روشن شده است. اما سخن ما در این نوشتار این است كه در نظامی كه در پی حق و عدالت است در رأس بودن به معنای پاسخگو بودن است. آری هر كه در رأس امور است، همانطور كه قدرت و اختیار بیشتری دارد، بیشتر باید پاسخگو باشد. اوست كه طبق قانون قدرت نظارت دارد و باید در این امر پاسخگو باشد. اوست كه باید در رابطه با صدها میلیارد دلار درآمد نفتی كه در سال‌های گذشته عاید كشور شده، پاسخگو باشد و در وضعیت سیاست‌ خارجی و .... نیز. همه قوا در واقع باید از اختیاری كه قانون به آنها داده استفاده كنند و به همین اندازه باید پاسخگو باشند. آری، قدرت بیشتر افتخاری نیست كه دارنده آن بدان ببالد، بلكه مسئولیتی است كه باید خود را برای پاسخگویی آن آماده كرد. باری سنگین است كه شخصیتی مانند علی(ع) از سنگینی آن می‌نالد و نگران است كه نتوانسته باشد آن را به منزل برساند (نهج‌البلاغه/خ216)
آن حضرت می‌فرماید:
«آیا بدین بسنده كنم كه مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریك آنان نباشم یا در سختی زندگی نمونه‌ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده‌اند، تا خوردنی‌های گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته كه به علف پردازد... (نهج‌البلاغه،نامه45).
آن حضرت به اشعث ابن قبیس، فرماندار آذربایجان، می‌نویسد:
«فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نیست، بلكه امانتی است بر گردنت؛ تو باید روش و شیوه مافوق خود را در پیش‌گیری. درباره رعیت حق نداری استبداد به خرج دهی! در مورد بیت المال به هیچ كاری جز با احتیاط و اطمینان اقدام مكن! اموال خدا در اختیار تو است، و تو یكی از خزانه‌داران او هستی كه باید آن را به دست من بسپاری؛ و امید است من رئیس بدی برای تو نباشم. والسلام (نهج‌البلاغه، نامه5).
آری! جان مردم در دست حاكمان امانت است. آبرو و حیثیت مردم در دست حاكمان امانت است. مال مردم و بیت المال آنان در دست حاكمان امانت است. این امانت داری بار مسئولیت است و نه صرف افتخار. بنابراین هم و غم اصلی حاكم باید به مقصد رساندن این بار باشد. حاكم حق آن بزرگمردی است كه خواب آرام و راحت ندارد چرا كه نگران است كه نكند جان و مال و آبروی مردم مورد تعرض قرار گیرد و او نتوانسته باشد از آن محافظت كند. او در مصرف بیت‌المال دستش می‌لرزد و نهایت احتیاط را روا می‌دارد چرا كه این مال متعلق به كسانی است كه چه بسا نمی‌توانند شكم خود و افراد تحت تكفل خود را سیر كنند. حاكم حق وقتی متوجه می شود كه دختر دردانه‌اش گردنبندی را از بیت المال امانت گرفته خشمگین می شود و او را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد. حاكم حق وقتی برادر نابینای سالخورده‌اش نزد او می‌آید و از گرسنگی كودكانش می‌نالد و كمكی از بیت‌المال می‌طلبد، آهن گداخته را به دست او نزدیك می‌كند تا او را به یاد آتش قیامت بیندازد. حاكم حق اجازه نمی‌دهد كه چراغی كه روغن بیت‌المال در آن است برای لحظه‌ای برای انجام امور شخصی روشن باشد و آن را خاموش می‌كند. یادمان باشد مردم این امور را شنیده و خوانده‌اند. نباید رفتار مسئولان در مصرف بیت‌المال و امور دیگر به گونه‌ای باشد كه مردم نه تنها به یاد روش و سیره علوی نیفتند، بلكه خدای ناكرده به یاد رفتار دشمنان علی(ع) بیفتند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر