امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر پس از اینکه
وظایف اصلی حکومت و حاکم را بیان می کند، شاه کلید و گام اصلی برای موفقیت در این
امر مهم را بیان می فرماید. کسی می تواند این بار گران را بر دوش بگیرد و به سر
منزل مقصود برساند که ابتدا خویشتن خویش را سیاست کرده باشد و قبل از حکومت بر
مردم، حاکم بر خود باشد. حاکم پارسا به عنوان یک شخص هیچ خواسته ای ندارد و تنها به
خواست خدا، که همان خدمت به مردم و اجرای عدالت و ادای حقوق انسان هاست، می
اندیشد. حضرت می فرماید:
«او [فرماندار مصر] را به پرهیزگاری و تقوای
الهی و ایثار و فداکاری در راه اطاعت او و متابعت از آنچه در کتابش فرمان داده، چه
امور واجب و چه مستحب و سنت، اموری که سعادت و شقاوت انسان تنها به تبعیت و انکار
و ضایع ساختن آنها بستگی دارد، فرا می خواند. به او فرمان می دهد که خداوند سبحان
را با دل و دست و زبان یاری دهد، چرا که خداوند یاری یاری دهنده خود و عزت
عزیزدارنده خود را بر عهده گرفته است. و نیز از او می خواهد که خواسته های نابجای
خود را در هم شکند و به هنگام وسوسه های نفس، خویشتن داری پیشه کند زیرا که نفس
اماره همواره انسان را به بدی وا می دارد، مگر اینکه رحمت الهی شامل حال او شود».
حاکم و حکومتی که خود را خدایی می شمارد باید
خود را نبیند و تنها خدا و خواسته های او را ببیند. او باید خود را محو سازد و
تنها در پی اجرای قسط و عدل و رفع فساد و تبعیض و فقر باشد چرا که خدا این امور را
می خواهد. اجرای این امور تنها و تنها در صورتی ممکن است که حاکم و حکومت خود را
فدای دین و آرمان های بلند آن نماید، نه اینکه به دین و ارزش های دینی و انسانی و
اخلاقی به عنوان ابزاری برای حفظ و ارتقای قدرت بنگرد. نظامی پارسایانه است که حفظ
ارزش های انسانی و اخلاقی و دینی را بالاترین و مهم ترین تکلیف خود بداند نه اینکه
این ارزش ها را برای بقای خود فدا سازد و قربانی کند.
به هر حال سخن امام(ع) این است که حکومت خدایی
با پارسایی و پرهیزگاری حاکم ممکن می گردد چرا که چنین حاکمی نه تنها خواست خدا را
بر خواست خود مقدم می سازد، بلکه خواستی برای خود قائل نیست و حاضر است خود را در
راه خواست خدا فدا سازد. این امر می طلبد که حاکم قبل از پذیرش وظیفه مهم اداره
جامعه، و پس از آن و تا پایان کار به مبارزه با نفس بپردازد و به فرموده امام(ع)
خواسته های خود را در هم شکند و لگام نفس اماره خود را در اختیار گیرد.
آن حضرت در جای دیگر به شکلی متفاوت بر این نکته
پای می فشرد: «بر فرمانروا لازم است که پیش از سیاست سپاهیان خود، خویشتن را سیاست
کند» و می فرماید: «هر کس نفس خود را سیاست کند (و بر آن امیر و فرمانروا باشد) به
سیاست کردن بر مردم دست یابد» و می فرماید: «نفس های خود را با پارسایی سیاست
کنید» (غررالحکم، ح9333 و 8013 و 5588).
در حکومت علوی حاکم خودی و نفسی نمی بیند که آن
را در نظر بگیرد. این حکومت اموی است که در آن شخص حاکم و خواسته های او مقدم بر
هر چیز است. درست است که یک نظام حکومتی باید اقتدار داشته باشد تا بتواند در
برابر دشمنان و متجاوزان بایستد و بر مشکلات فائق آید و ... اما خطای حاکمان اموی
در این است که اقتدار نظام را همان اقتدار فرد حاکم می انگارند و برای نشان دادن
این اقتدار به هر حربه و وسیله ای متوسل می شوند. اما در نظام حکومت علوی شخص حاکم
خود صرفا ابزاری برای اجرای حق و عدل است و خود باید فدا گردد. اقتدار نظام در این
حکومت هرگز اقتدار شخص نیست، بلکه اقتدار نظامی است که ملت رکن اصلی آن را تشکیل
می دهد.
از آنجا که در نظام حکومت علوی خواست شخص حاکم
مطرح نیست و خواست خدا و اصول مندرج در کتاب خدا حاکمیت دارد، پس هرگز روابط شخصی
حاکم با افراد معیار گزینش و سنجش و اعطای پست و مقام نیست. اینگونه نیست که حاکم
به خاطر سوابق شخصی نسبت به کسی کینه بورزد و با حقد و کینه نسبت به افراد تصمیم
بگیرد و درباره آنها داوری نماید. ممکن است در گذشته ها فردی اختلافات یا انتقاد
ها یا برخوردهایی با فردی که بعدا به حکومت می رسد داشته باشد، اما حاکمی که بر
نفس خود غلبه دارد توانایی این را دارد که دل را از کینه ها بشوید و انتقام گیری
نکند و مصلحت دین و کشور و ملت را در نظر بگیرد.
حاکم پارسایی که بر نفس خود غلبه دارد جان و
حیثیت و آبرو و تمام هستی خود را در راه دین و کشور و مصلحت ملت فدا می کند. چنین
حاکمی همیشه تصمیمات و سخنان گذشته خود را بازبینی می کند و در پی آن است که هرگاه
خطایی در آنها مشاهده کرد آنها را اصلاح کند. فردی که همه جا بر روی سخنان و
تصمیمات گذشته خود می ایستد و هرگز حاضر نیست خطاهای خود را بپذیرد و همیشه به
توجیه آنها می پردازد و علت همه نابسامانی ها و مشکلاتی را که در جامعه به وجود
آمده است، مخالفان سیاسی و منتقدان و دشمنان خارجی اعلام می کند و حاضر نیست که
بپذیرد که برخی از سیاست های او خطا بوده است، هرگز متقی و پرهیزگار نیست. این
انسان، خداپرست و حق پرست نیست، بلکه شیطان پرست و نفس پرست است و مصداق این
فرمایش خداوند است که کسانی هوای نفس خود را اله و معبود خود گرفته اند (جاثیة/23).
حاکم الهی و پرهیزگار هرگز با لجبازی و پای فشردن
بر مواضع خطا و ناصواب خود ملتی و کشوری را بر لب پرتگاه سقوط نمی برد و آنگاه که
مصلحت ملت و دین را در چیز دیگری ببیند از سخن و تصمیم خود عقب نشینی می کند. ایستادن
روی سخن خود و فقر و فلاکت و بدبختی ملت را نظاره کردن و شعارهای پوچ و تو خالی
دادن و ماجراجویی هایی که هزینه سنگین آنها را ملت می پردازد شجاعت و اقتدار نیست،
بلکه حماقت و تهور است. امام علی(ع) می فرماید: «شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای
نفس خود غلبه کند» و می فرماید «شجاع ترین مردم کسی است که با بردباری بر نادانی
چیره آید» و می فرماید «شجاع تر از خردمند وجود ندارد» و می فرماید: «آفت شجاعت،
فرو گذاشتن دور اندیشی است» (غررالحکم، ح 10591 و 2899 و 3357 و 3188).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر