۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

حکومت پارسایان (6) استبداد، نابود کننده دین و حکومت

امام علی(ع) در فرازی از عهد نامه مالک اشتر نکته بسیار مهمی را گوشزد می کند که در امر حکومت و زمامداری کلیدی و اساسی است. زمامداران با خطر خود رایی و استبداد روبرو هستند، چرا که اگر فرد بر خود مسلط نباشد هر میزان که احساس قدرت کند به همان میزان مستبد و خودرأی می گردد. و البته همین آفت باعث اضمحلال قدرت ها و نظام ها می شود، چرا که استبداد مادر همه فسادهاست. امام(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... هرگز نسبت به کاریکه پیش می آید و راه چاره دارد سرعت به خرج مده. مگو امر در دست من است، امر می کنم و باید اطاعت شود که این موجب دخول فساد در قلب، و خرابی دین، و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است. آنگاه که در اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عجب و خود پسندی در تو پدید آید، به عظمت قدرت و ملک خداوند که مافوق تو است، نظر افکن! که این تو را از آن سرکشی پایین می آورد و آن شدت و تندی را از تو باز می دارد و قدرت عقل و اندیشه ات، که به واسطه خودپسندی از دست رفته، به تو باز می گردد. از همتایی در علو و بزرگی با خداوند بر حذر باش! و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار! چرا که خداوند هر جباری را ذلیل، و هر فرد خود پسند  متکبری را خوار خواهد ساخت» (نهج البلاغه، نامه 53، ش12-16).
امام(ع) در این سخن و فرمان چیستی استبداد و خود رایی و علت پیدایش آن، آثار و نتایج زیانبار آن و راه علاج آن را بیان می فرماید. حضرت درباره چیستی استبداد می فرماید استبداد این است که تصمیماتی که باید با تامل و مشاوره درباره آنها چاره جویی کرد فرد حاکم بگوید چون قدرت در دست من است من در این باره فرمان می دهم و دیگران باید اطاعت کنند. امور مهم حکومتی اموری نیست که تصمیم فردی درباره آنها مفید و کارساز باشد بلکه اگر چنین شود فساد و تباهی قطعی است. حتی شخصیتی مانند پیامبر اسلام(ص) از مشورت در امور حکومت بی نیاز نیست و خداوند به او دستور می دهد که در امر حکومت با مردم مشورت کند (آل عمران/159) و سیره و روش او این بوده که برای تصمیم سازی در امور حکومتی از رای و نظر کارشناسان استفاده می کرده و به مردم اجازه می داده که با نظر او مخالفت کنند. در تاریخ نقل شده است که بارها پس از آنکه پیامبر(ص) نظر خود را درباه مساله ای حکومتی بیان می کرده، مردم از او می پرسیده اند که آنچه بیان کردید وحی است یا نظر شخصی شما، و پیامبر می فرمود نظر شخصی است و وحی نیست. مردم عرض می کردند که اگر نظر شخصی است ما نظر دیگری داریم و پیامبر از نظر خود بر می گشت و نظر مردم و کارشناسان را مقدم می داشت (آیت الله منتظری«ره»، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج3، ص95-102).
امام علی(ع) خود در جای دیگر خطاب به یاران خود می فرماید: «آگاه باشید! حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش می آید جز حکم الهی، کاری بدون مشورت شما انجام ندهم»(نهج البلاغه، نامه50). مطابق این سخن اگر حاکمی که خود را اسلامی می داند در امر حکومت بدون مشورت مردم تصمیم بگیرد ظلم کرده است چرا که حق مردم را تضییع نموده است. حتی شخصیتی مانند علی(ع)، هم موظف است که با مردم مشورت کند و هم همان طور که خود می فرماید، نیاز به مشورت دارد: «از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید، زیرا من خویشتن را فوق اینکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم» (نهج البلاغه، خ216، ش24).
پس قدرت مطلق و ولایت مطلق به معنایی که از برخی از سخنان بر می آید، حتی برای پیامبر(ص) و علی(ع) وجود ندارد تا چه رسد به انسان های عادی. پیامبر(ص) و امام حق ندارند در امر حکومت تصمیم فردی بگیرند تا چه رسد به انسان های معمولی که اگر قدرتی مشروع در دست دارند از مردم گرفته اند.
امام(ع) درباره علت پیدایش استبداد می فرماید وقتی انسان قدرت و موقعیتی به دست می آورد، این امر باعث کبر و عجب و خودپسندی او می گردد و زمینه استبداد را فراهم می کند. به همین جهت است که در دنیای امروز از تمرکز قدرت به شدت پرهیز می کنند و با ایجاد دستگاههای نظارتی و قوانین سخت ازاین تمرکز و درنتیجه استبداد و خودرایی جلوگیری می کنند.
امام(ع) درباره نتیجه استبداد سه نتیجه مهم را ذکر می کند، یکی شخصی و فردی و دیگری برای نظام و سومی برای دین چرا که سخن در فرض حکومت دینی است. نکته اول این است که استبداد و خود رایی باعث فساد در قلب می شود و انسان را از درون تباه میسازد. امام در بخشی از همین سخنی که نقل شد به این نکته اشاره می کند که گویا انسان خود رای و مستبد عقل خود را از دست داده است. آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «تنها جاهل است که شیفته رای خویش است» (غررالحکم، ح9471). پس استبداد و خودرایی یک بیماری روحی و قلبی است که باید معالجه گردد. همانطور که امام(ع) اشاره فرموده، استبداد و خودرایی از کبر و غرور بر می خیزد. انسانی که خود را بی نیاز از رای و نظر دیگران می داند، نه تنها خود را برتر و بالاتر از همه می داند، بلکه رای و سخن خود را مساوی حق می شمارد. این همان معنای تفرعن و خدایی کردن است. بزرگ ترین بیماری که ممکن است انسان بدان دچار گردد، بیماری ای که به نابودی قطعی او منتهی میشود، همین تفرعن است.
نتیجه دیگری که امام(ع) ذکر می کند، در رابطه با دین است. امام می فرماید وقتی حاکمی که خود را دینی می داند خودرایی کند و استبداد ورزد دین مردم خراب می شود. او با دخالت های نادرست خود در همه امور جامعه و از جمله امور دینی باعث میشود که چهره ای زشت و وارونه از دین ارائه شود. وقتی حاکم دینی خودرای باشد هم در برداشت احکام دینی و هم در شیوه اجرای آن در معرض خطا و اشتباه است و این چه بسا باعث زشتی و ناکارآمدی دین می گردد.
نتیجه سومی که امام(ع) برای استبداد و خود رایی حاکم بیان می کند زوال و نابودی حکومت و نظام است. حکومت و نظام در صورتی استوار می ماند که با سیاست درست و اندیشه و تدبیر اداره شود. امام علی(ع) می فرماید: «حسن سیاست، موجب پایندگی ریاست است» و می فرماید: «حسن سیاست، مایه استواری مردم است» و می فرماید: «سوء تدبیر، موجب ویرانی است» (غرر الحکم، ح4820 و 4818 و 5571). اما این سیاست و تدبیر درست هرگز با خودرایی سنخیت ندارد، چنان که آن حضرت می فرماید: «رایزنی کنید تا اندیشه درست متولد شود» (همان، ح2567) و می فرماید: «هر کس با آراء گوناگون روبرو شود، جایگاههای خطا را بازشناسد» (نهج البلاغ، حکمت 173) و می فرماید: «هر کس خودرایی کند نابود شود و هرکس با بزرگان مشورت کند، در خردهایشان شریک گردد»(همان، حکمت161) و امام صادق(ع) می فرماید: «آدم خودرای، بر لبه پرتگاه ایستاده است» (بحار الانوار، ج75، ص105).
امام راه علاج خود رایی و خودپسندی و استبداد را در این بیان می فرماید که انسان در قدرت و جبروت خداوند تامل و تفکر کند. به این توجه کند که در دست قدرت کسی قرار دارد که جباران را به زیر می کشد و خوار و خفیف می گرداند. انسانی که قدرت خدا را در نظر می گیرد و درباره آن تامل و تفکر می کند در می یابد که قدرت های دیگر ناچیز و زائل شدنی و از بین رفتنی است. تنها یک قدرت است که ماندگار و همیشگی است و تنها یک حکومت است که زائل شدنی نیست و آن هم حکومت خداست.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر