امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر نکته
بسیار مهمی را گوشزد می کند. در طول تاریخ بشر ادعا و نام و شعار بسیار زیاد بوده
است. اما مردم، حاکم را تنها با یک معیار و ملاک سنجیده اند و در واقع همین معیار
و ملاک، درست و صحیح است. حکومت ها را نباید با نام ها و عنوان ها و ادعاها و
شعارها سنجید بلکه باید با اعمالشان سنجید. تنها عمل و مرام و منش یک نظام حکومتی
است که آن را حکومت صالح و خدایی و دینی یا فاسد و شیطانی و نفسانی می گرداند.
امام(ع) می فرماید:
«ای مالک! بدان که من تو را به سوی سرزمینی
فرستادم که پیش از تو دولت های عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهای
تو همان گونه نظر می کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود می نگریستی و همان
را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنان می گفتی. بدان که افراد شایسته را به
آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاری می سازد می توان شناخت؛ بنابراین باید محبوبترین
ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس را در دست گیر و آنچه برایت حلال
نیست برای خود روا مدار؛ زیرا سخت گیری نسبت به خود و مهار نفس آن است که راه انصاف
را در آنچه محبوب و مکروه تو است، در پیش گیری» (نهج البلاغه/نامه 53، ش5-7).
بشریت در تاریخ خود شاهد موارد بسیار زیادی بوده
است که کسانی برای سلطه بر مردم از نام های زیبا استفاده کرده اند؛ از القاب
انسانی و اخلاقی از قبیل عدالت و رسیدگی به مستمندان و رفع تبعیض و ... تا عنوان
های دینی مانند خدا و دستورات او و کتاب او و ...و تا شخصیت های موجه و نیکو مانند
انبیا و اولیا و مصلحان بزرگ اجتماعی و ... در واقع در طول تاریخ نه یک بار و نه
در یک مکان، بلکه همه جا و همه وقت قرآن مجید بر سر نیزه رفته و می رود. ملاک دینی
و قرانی بودن یک نظام هرگز این نیست که قرآن بر سر نیزه هایش باشد و درفش و پرچمش
نماد و سنبل دین و خدا را داشته باشد. نظامی که هرگز قرآن بر سر نیزه نمی کند و شعار
دین نمی دهد، اما به دستورات قرآن مجید عمل می کند و اصول اخلاقی و انسانی را
رعایت می کند و به حقوق انسان ها توجه دارد، دینی تر و خدایی تر و اسلامی تر است.
اگر ملاک و معیار، شعارهای ظاهری باشد، حکومت
معاویه بیش از حکومت علی(ع) اسلامی و دینی است، چرا که او مشاوری چیره دست و مکار
به نام عمرو ابن العاص را در کنار خود دارد که شیطان را درس می دهد. او می تواند
با انواع ظاهر سازی ها و شعارها و اشک ریختن ها و چسبیدن به محراب و منبر ها و
ساختن مسجد و معبد ها و ... حکومت معاویه را برخاسته از متن اسلام و دلسوز و
فداکار برای آن نشان دهد.
عباسیان از این هم بیشتر دستاویز داشتند. آنان
خود را از خاندان پیامبر می شمردند و مدعی بودند که وارث به حق خلافت رسول خدا(ص)
هستند. آنان مدعی بودند که عباس، عموی پیامبر(ص)، وارث واقعی خلافت رسول خدا بود و
حق او غصب شده است. آنان ظواهر دینی را رعایت می کردند و به مسجد و محراب توجه می
کردند و شعارهای دینی و مذهبی اشان گوش فلک را کر کرده بود. آنان به زیارت خانه
خدا می رفتند و به عمارت ظاهر بنای آن همت می گماشتند. آنان به حرم رسول خدا توجه
می کردند و هم به زیارت می رفتند و هم در بذل زر و سیم برای ساختن ظاهر آن کوتاهی
نمی کردند. حتی خونخوارترین خلفای عباسی وقتی می خواست جنایت کند و خون بریزد و
سفاکی کند با استفاده از مشاوران و سخنوران و خطیبان دین فروش دنیا پرست به آنها شکل
و صورت مذهبی و دینی می داد. آنان چنین وانمود می کردند که برای حفظ کیان دین و
وحدت مسلمانان و برای حفظ اقتدار و شوکت اسلامی حتما باید عده ای را زندانی یا
محصور کنند یا به قتل برسانند.
نصیحت و وصیت امام(ع) به مالک این است که نام
علی(ع) و داماد و پسر عموی پیامبر(ص) کارساز نیست. وقتی اندکی از زمان و مکان
فاصله بگیریم و از سطحی بالاتر به قطعه ای از زمان که چند دهه را در بر گرفته نگاه
کنیم، می بینیم که تنها از کتاب تاریخ یک صفحه و یا کم تر را در بر گرفته و انسان
ها درباره این یک صفحه یا نیم صفحه قضاوت و داوری می کنند. در قضاوت تاریخی بشریت،
که کمتر در آن خطا دیده می شود، بین فرعون و نمرود و معاویه و یزید و هارون و
متوکل از یک سو، و موسی و داود و سلیمان و محمد و علی با یک معیار و ملاک، داوری
می شود. هیچ داوری و قضاوتی تاریخی بر اساس نام و شعار و نسبت ها و غیره نیست. همه
داوری ها به اعمال و کردار حکومت ها بستگی دارد. تاریخ حتی بین خلفای اموی به یک
صورت قضاوت نمی کند و بین معاویه و یزید از یک سو و عمر ابن عبد العزیز از سوی
دیگر فرق می گذارد. این ها به لحاظ شعار و انتساب و مانند اینها فرقی با هم
ندارند. تنها عمل آنان است که یکی را از دیگران متمایز می کند.
شعارهای ظاهری و فریبنده و استفاده از نام ها و
نشانه ها هر چند برای کوتاه مدت ممکن است مردمی را فریب دهد، اما چند روزی بیشتر
دوام نخواهد آورد و کفی بر روی آب بیش نیست که اندکی زمان می خواهد تا بی هویتی و
باطل بودنش آشکار گردد.
ملاک و معیار دینی و اسلامی بودن یک نظام و
جامعه به شعارها و ظاهر سازی ها و بلند کردن صدای بلند گوهای مساجد و حسینیه ها با
خطیبان و سخنورانی که همه هنرشان مدح حاکمان و توجیه اعمال ناشایست آنان است، و
طلا گرفتن حرم بزرگان دین و گسیل داشتن مردم به سوی مسجدی که با خوابی بی سند به
امام زمان منسوب شده و بلند کردن بیرق ائمه هدی و فرستادن صلوات بر رسول خدا و
ائمه اطهار در ابتدای اخبار رادیو و تلویزیون و امثال اینها که بسیار زیاد است،
نیست. اسلامی بودن و دینی و قرآنی بودن نظام به عدالت و اخلاق است که تعالیم اصلی
دین و قرآن هستند. اسلامی بودن یک نظام به این است که حاکمان اخلاق را زیر پا
نگذارند و از دروغ و فریب و حیله و خدعه و تهمت و افتراء و ... پرهیز کنند.
اسلامی بودن یک نظام به این است که اجرای عدالت
دغدغه اصلی اش باشد. همان چیزی که به فرموده قرآن مجید، خداوند همه پیامبرانش را
برای آن فرستاده است (حدید/25). و فرموده است که هیچ دشمنی ای نباید باعث شود که
عدالت زیر پا گذاشته شود و حتی با دشمن خود در هیچ صورت نباید عدالت را زیر پا
بگذارید (مائده/8). نظامی اسلامی نیست که شعارهای اسلامی دهد، نظامی اسلامی ست که
عدالت در اعمال و کردارش آشکار باشد. انسان های بی گناه را زندانی و محصور نکند؛
متهمان را عادلانه و مطابق ضوابط محاکمه کند؛ افراد بی گناه را بدون محاکمه در حصر
و حبس نگاه ندارد؛ مجازات هایش با اتهام ها همخوانی داشته باشد؛ مخالفان و
منتقدانش را از کار بیکار نکند؛ از بازداشتگاههایش جنازه بیرون نیاید و ...
به هر حال ملاک و معیار اسلامی بودن یک نظام یا
یک شخص اخلاق و عدالت است و نه شعارهای ظاهری و یا حتی اعمال عبادی. رسول خدا(ص)
می فرماید برای سنجش مسلمانی به نماز و روزه و حج و دیگر اعمال ظاهری نگاه نکنید،
بلکه به راستی و ادای امانت نگاه کنید (بحار الانوار، ج75، ص114).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر