قرآن مجید به دو دین یهودیت و مسیحیت، که در
حجاز آن زمان رونق نسبی داشته اند، به تفصیل پرداخته و درباره متون مقدس، شخصیت ها
و حوادث تاریخی، عقاید و باورهای دینی و شریعت و اخلاق این دو دین بحث کرده، برخی
از امور را تایید و برخی دیگر را نقد کرده است. البته قرآن مجید به برخی از ادیان
مانند صابئین و زرتشت نیز اشاره کرده نکاتی درباره آنها بیان کرده است. اما درباره
ادیانی که برای مردم حجاز آن زمان ناشناخته بوده سخنی به میان نیاورده است و البته
درآیاتی اشاره به این کرده که برای همه اقوام و ملل پیامبران و راهنمایانی فرستاده
شده است (رعد/7؛ فاطر/24).
نکته ای که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد
این است که قرآن مجید به هیچ معنا یک کتاب تاریخ نیست و اگر حوادث تاریخی را نقل
کرده یا به شخصیت ها و اقوام و ادیانی اشاره کرده صرفا برای پندگیری و آموزش بوده
است. به همین جهت تنها به پیامبرانی اشاره کرده که برای آن مردم تا حدودی شناخته
شده بوده اند و ادیانی را مورد بحث قرار داده که مخاطبان اولیه قرآن، آنها را تا
حدودی می شناخته اند. بنابراین، از برخورد قرآن مجید با ادیانی مثل یهودیت و
مسیحیت باید یک منطق برداشت کرد و با همین منطق با ادیان دیگری که در قرآن مجید از
آنها نام برده نشده است برخورد کرد.
در چند محور به نوع برخورد قرآن مجید با دو دین
یهودیت و مسیحیت اشاره می کنیم:
1-قرآن مجید اصل و ریشه آسمانی این دو دین را به
صورت های مختلف تایید کرده است. اولا شخصیت های بنیانگذار این ادیان را مطرح و اصل
رسالت آسمانی آنان را تایید و تصدیق کرده است. قرآن مجید شخصیت و زندگی و رسالت
حضرت موسی(ع) را با تفصیلی بیان کرده که به هیچ شخصیتی به این اندازه نپرداخته
است. همچنین قرآن مجید به تفصیل درباره حضرت عیسی و شخصیت او و رسالت و تعالیم او
پرداخته است. ثانیا قرآن مجید مکرر به این اشاره می کند که به موسی و عیسی(ع) یا
پیروان آنان کتاب یا تورات و انجیل عطا کردیم. و ثالثا در قرآن مکرر به این اشاره
می شود که حکمی یا خبری را به این دو شخصیت فرستادیم یا در کتاب های آنان قرار
دادیم.
2-قرآن مجید متون مقدس یهودی-مسیحی را تصدیق
کرده است. در قرآن مجید برای تایید متونی از اهل کتاب که در زمان پیامبر(ص) موجود
بوده بیش از پانزده بار از لفظ «تصدیق» استفاده شده است. از آنجا که در این آیات،
کتاب یا تورات و انجیلی که نزد پیامبر(ص) یا قرآن است (بقره/97؛ آل عمران/3؛
یونس/37 و ...) یا کتابی که نزد اهل کتاب است (بقره/89 و 101؛ آل عمران 81 و ...)
تصدیق و تایید شده، پس همان کتابی که درزمان پیامبر(ص) موجود بوده مورد تصدیق و
تایید قرار گرفته است. بنابراین از آنجا که تورات و انجیل و متون مقدس یهودی مسیحی
پس از اسلام تغییر نکرده، چنان که مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 48 از سوره ال
عمران و 43 از سوره مائده بیان کرده، و البته شواهد تاریخی متعددی بر این امر وجود
دارد، از جمله اینکه نسخه های خطی مربوط به چند قرن قبل از اسلام موجود است که با
متون فعلی منطبق است (جان الدر، باستان شناسی کتاب مقدس، ص116) پس قرآن مجید همین
متون فعلی را تصدیق می کند. صاحب تفسیر المیزان در ذیل آیات فوق می گوید که قرآن
مجید همین متون فعلی را فی الجمله تصدیق کرده است چرا که مطالب حق از متون اصلی در
این کتاب ها موجود است. صاحب تفسیر المنار در ذیل آیات 41 و 91 از سوره بقره می
گوید که قرآن امور مهمی در رابطه با اصول اساسی دین مثل توحید و دیگر اصول دین و
نهی از کارهای ناپسند و دستور به کارهای پسندیده را که در این متون موجود است
تصدیق و تایید کرده است.
به هر حال قرآن مجید همین متون فعلی یهودی-مسیحی
را بارها و بارها با لفظ «تصدیق» یا با الفاظ دیگر تایید کرده و
بنابراین کسی که این متون و محتوای آنها را یکسره رد کند یا آنها را یکسره سیاه
نشان دهد در واقع با قرآن مجید مخالفت کرده است. هرچند این بدین معنا نیست که قرآن
مجید جزئیات این متون را تایید کرده، بلکه در آیات متعددی به صورت های مختلف
مباحثی را در رابطه با حوادث تاریخ و عقاید و اعمال بیان می کند که با آنچه در این
متون آمده سازگاری ندارد.
3-قرآن مجید عقاید و تعالیم زیربنایی و اساسی
یهودیان و مسیحیان زمان ظهور اسلام را تایید می کند: «ان الذین امنوا و الذین
هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم
عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ بی گمان از کسانی که [به دین اسلام]
ایمان آورده اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز باز پسین
ایمان دارند و کاری شایسته می کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی
خواهند داشت و نه اندوهگین می گردند» (بقره/62؛ قس: مائده/69).
جدای از بحث رستگاری شناسی و عدل الهی در این
رابطه که از این آیه می توان استفاده کرد (المیزان، ج1، ص62؛ المنار، ج1،
ص324-338) از این آیه به روشنی بر می آید که یهودیت و مسیحیت در اعتقادات زیر
بنایی و نیز در دستور به عمل صالح با تعالیم قرآنی تفاوت و اختلاف اساسی نداشته
اند.
قرآن مجید در آیه ای دیگر با شکلی متفاوت این
نکته را بیان می کند: «همه آنان [اهل کتاب] یکسان نیستند. از میان اهل کتاب، گروهی
درست کردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند. به خدا و
روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان می دهند و از کار نا پسند باز می
دارند و در کارهای نیک شتاب می کنند و آنان شایستگانند. و هر کار نیکی انجام دهند،
هرگز درباره آن ناسپاسی نبینند و خداوند به حال تقوا پیشگان داناست (ال
عمران/113-115).
مصداق روشن و قطعی اهل کتاب یهودیان و مسیحیان
بوده اند. از این آیه بر می آید که برخی از این اهل کتاب انسان های نیک و دارای
اعتقادات و اعمال درست هستند و قطعا این باورها و اعمال را از دین و کتاب خود
برداشت کرده اند. پس مطابق این آیات، یهودیت و مسیحیت زمان ظهور اسلام، هم اجمالا
باورهای اصولی درستی را در بر داشته اند و هم انسان ها را به سوی اعمال صالح دعوت
می کرده اند.
4-از برخی از آیات قرآن بر می آید که در تورات و
انجیل زمان پیامبر(ص)، که همین تورات و انجیل فعلی است، احکام الهی وجود دارد: «و
چگونه تو را داور قرار می دهند، با آنکه تورات نزد آنان است که در آن حکم خدا آمده
است» (مائده/43). «و اهل انجیل باید مطابق آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند و
کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود نافرمانان و فاسقند»
(مائده/47). «بگو:ای اهل کتاب، تا هنگامی که به تورات و انجیل و آنچه از
پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکرده اید بر هیچ [آیین حقی] نیستید...»
(مائده/68).
5-قرآن مجید نه تنها یهودیان و مسیحیان را موحد
به حساب می آورد بلکه آنان را به همگرایی گرد همین اصل دعوت می کند: «بگو، ای اهل
کتاب؛ بیایید بر کلمه ای که بین ما و شما برابر است هم داستان شویم که جز خدا را
نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و برخی از ما، برخی دیگر را به جای خداوند، به
خدایی نگیرد» (ال عمران، 64).
6-هرچند آیات متعددی از قرآن مجید اهل کتاب را
دعوت به اسلام می کند (ال عمران/110؛ مائده15 و 19 و 65 و ...) اما به هیچ وجه دین
آنان را یکسره باطل اعلام نمی کند و حتی نقاط مثبت آن را برجسته می کند. نکته دیگر
اینکه به هیچ وجه قرآن مجید یهودیا ن و مسیحیان را مجبور به پذیرش دین اسلام نمی
کند و یا حتی آنان را از حقوق شهروندیشان محروم نمی گرداند. مهم ترین آیه ای که در
قرآن مجید در این باره آمده است، که مورد بحث زیادی واقع شده، آیه زیر است:
«با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین
ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمی دارند و
متدین به دین حق نمی گردند، کارزار کنید تا متواضعانه به دست خود جزیه بپردازند»
(توبه/29).
در این آیه سخن از جنگ با اهل کتاب است و البته آنان
را متهم به بی ایمانی می کند. اما همان طور که اشاره شد اهل کتاب به خدا و روز
قیامت ایمان داشته اند و به عمل صالح مطابق دین و کتابشان دستور می داده اند. پس
همان طور که صاحب تفسیر المیزان بیان کرده مقصود این است که حق ایمان را آنگونه که
در اسلام آمده ادا نکرده اند (المیزان، ذیل آیه فوق). یا اینکه مقصود این است که
ایمان به معنای گردن نهادن کامل به حق است و ایمان به خدا به معنای پذیرش دستورات
اوست. و از آنجا که آنان دستورات خدا را که توسط پیامبر او آمده نپذیرفته اند پس
گویا ایمان ندارند. پس در واقع بی ایمانی آنان به معنای عدم پذیرش دین حق است همان
طور که در خود آیه نیز به آن اشاره شده است.
اما نکته مهم در این آیه این است که دستور به
جنگ با اهل کتاب می دهد، که در این باره نکاتی شایان توجه است. اولا این یک قضیه
خارجیه است و درباره اهل کتاب آن زمان و رابطه آنها با حکومت است و حکم کلی درباره
اهل کتاب همه زمان ها نیست. و ثانیا سخن آیه این است که در منطقه ای از جهان
اکثریت مردم حکومتی تشکیل داده اند. اقلیت های دینی راهی جز این ندارند که حاکمیت
اکثریت را بپذیرند. آنان مجبور نیستند که دین اکثریت را که اسلام است بپذیرند اما
باید حاکمیت آنان را بپذیرند. برای پذیرش این حاکمیت آنان دو راه پیش رو دارند، یا
اینکه به دین اکثریت در آیند و مطابق آن دین مالیات (خمس و زکات) بپردازند و برای
دفاع از کشور سرباز دهند و ... یا اینکه به دین خود بمانند و قوانین کشور را
بپذیرند و با پرداخت مالیاتی به نام جزیه که حاکم به صورتی عادلانه و منطقی، مطابق
وضعیت جامعه، تعیین می کند، از حق شهروندی برخوردار شوند. و البته پرداخت این
مالیات نباید همراه با منت باشد چرا که آن چیزی که دریافت کرده اند بسیار بیش از
آن چیزی است که پرداخته اند. مسلمانان، هم مالیات می دهند و هم در جنگ شرکت می
کنند و ... اهل کتاب تنها مبلغی مالیات می پردازند و از حقوقی برابر با مسلمانان برخودار
می شوند. بنابراین کلمه «صاغرون» همان طور که صاحب تفسیر المیزان ذیل آیه فوق بیان
کرده، به معنای تحقیر و اهانت نیست.
پس آیه فوق درباره کسانی از اهل کتاب است که
حاکمیت اکثریت را نمی پذیرفته و به قوانین تن نمی داده اند. این آیه هرگز به معنای
اجبار اهل کتاب به پذیرش اسلام یا محروم کردن آنان از حقوق شهروندی یا اهانت و
تحقیر آنان نیست.
7-مطابق قرآن مجید همه پیامبران خدا اصول
اعتقادی یکسانی آورده اند و در واقع در بعد نظری یا هست و است و نیست ها هیچ
تفاوتی بین تعالیم آنان نبوده است؛ هرچند در بعد عملی یا باید و نبایدها تعالیم
آنان به صورت کامل یکسان نبوده است. خداوند برای اقوام مختلف پیامبرانی فرستاده که
هرچند اصول عقدیتی یکسانی آورده اند، اما شریعت های آنان متفاوت بوده است
(مائده/48). از آیاتی از قرآن مجید بر می آید که نوع عبادیات یا حرام ها و حلال
های خوردنی ها و آشامیدنی ها در شریعت های پیشین متفاوت بوده است. پس اگر پرسیده
شود که مطابق قرآن مجید آیا حضرت موسی و حضرت عیسی تعالیمی متفاوت با تعالیم
پیامبر اسلام آورده اند؟ پاسخ این است که تعالیم آنان در ناحیه اصول اعتقادات
یکسان بوده هر چند شریعت های آنان تفاوت هایی داشته است.
8-مطابق قرآن مجید همه انبیای الهی یک حقیقت
اساسی را تعلیم می داده اند و آن تسلیم شدن و گردن نهادن به حق و حقیقت بوده است.
و این معنای واژه «اسلام» است. به این معنا «دین نزد خدا تنها اسلام است» (آل
عمران/19) و هیچ دین دیگری غیر از اسلام پذیرفته نیست (آل عمران/85) و همه
پیامبران به این معنا حتی قبل از پیامبر اسلام مسلمان بوده اند (آل عمران/67).
اما دین و شریعت و نظام دینی که حضرت محمد(ص)
آورده در خود متن دینی به نام «اسلام» خوانده شده است. حضرت ابراهیم خلیل(ع)
مسلمان بوده اما نه به این معنا که به شریعت حضرت محمد(ص) عمل می کرده، بلکه به
این معنا که حق پرست بوده و حق پرستی را تعلیم می داده است. حضرت موسی و عیسی(ع)
نیز مطابق قرآن حق پرست بوده و حق پرستی را تعلیم می داده اند و به این معنا
مسلمان بوده اند، اما شریعت های آنان متفاوت با شریعت پیامبر اسلام بوده است.
اینکه نام دیانت آنان در اصل چه بوده و آیا
اساسا نامی در متون اصلی داشته اند یا نه، بر ما پوشیده است چرا که قرآن مجید در
این باره سخنی ندارد. این نیز روشن است که نام «یهودیت» که برگرفته از نام کشور
یهودا یا یهودیه است که خود ریشه در نام سبط یهودا از فرزندان حضرت یعقوب دارد،
نامی تاریخی است که بعدها برای این دین وپیروان آن به کار رفته است. همچنین نام
مسیحیت نامی تاریخی است که بعدها به کار رفته و نام نصاری و نصرانی احتمالا از نام
عیسای ناصری گرفته شده که اشاره به موطن حضرت عیسی دارد که همان شهر ناصره بوده
است. به هر حال ما نمی دانیم که آیا دیانت حضرت موسی و شریعت او و نیز دیانت و
شریعت حضرت عیسی نامی داشته یا نه و اگر داشته چه بوده است. اما می دانیم که دین و
شریعت پیامبر خاتم در متون اصلی، «اسلام» خوانده شده که بر گرفته از تعلیم اصلی و
اساسی دین و همه انبیا است.
نتیجه اینکه قرآن مجید همین ادیان موجود را، که یهودیت و
مسیحیت خوانده می شوند، اجمالا تایید و تصدیق کرده و منشا آنها را آسمانی می داند
و متون مقدس آنها را فی الجمله تصدیق کرده است. اینکه در قرآن مجید آمده است که
دین نزد خدا اسلام است یا خدا غیر از اسلام دینی را نمی پذیرد، برخی را به این خطا
انداخته که گویا تعالیم ادیان به صورت کامل یکسان بوده و گویا نام همه اسلام بوده
است. این خطایی بسیار بزرگ است. همه انبیای الهی مطابق قرآن مجید حق پرستی یا
تسلیم شدن در مقابل حق و حقیقت یعنی «اسلام» را تبلیغ می کرده اند و همه اصول
اعتقادی یکسانی داشته اند، اما شریعت ها متفاوت بوده است. قرآن مجید با اینکه
یهودیان و مسیحیان را به اسلام دعوت می کند، اما هم درستی اصل و ریشه دین آنان را
تایید می کند و هم اعتقادات زیر بنایی و اصولی و عمده دستورات عملی ای که در همین
یهودیت و مسیحیت فعلی موجود است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر