امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر نکته
مهمی را گوشزد می کند و آن اینکه ظلم و ستم هیچ جایگاهی در حکومت حق و عدل ندارد
بلکه مهم ترین آفت هر حکومتی ظلم و ستم است. از حکومت که بگذریم ظلم و ستم با اصل دینداری
و پرهیزگاری هیچ گونه سازگاری ندارد. خداوند تعالی می فرماید:
«بی گمان ستمگران رستگار نمی شوند» (انعام/21 و
یوسف/23). پس مانع اصلی تحقق هدف اصلی دینداری که رستگاری انسان است، همین ظلم و
ستم است. ستمگری از درون، انسان را ویران می سازد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «از
ستم کردن بپرهیزید، که دل های شما را ویران می کند» (کنز العمال، ح7639). ستمگری
هم دنیای انسان را بر باد دهد و هم آخرت او را. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «از ظلم
کردن بپرهیزید، که آن، ظلمت های روز قیامت است» (الکافی، ج2، ص332). امام علی(ع)
می فرماید: «زنهار از ستمگری، که هر کس ستم کرد، روزگارش ناگوار شد» (غررالحکم،
ح2638) و می فرماید: «هر کس ستم کند کمر عمرش شکسته شود» و می فرماید: «هر کس ستم
کند، ستمش او را به هلاکت کشاند» (غررالحکم، ح2638 و 7940 و 7835).
سخن درباره ستم و آثار آن در دنیا و آخرت بسیار
زیاد است. اما امام علی(ع) در این فراز از عهدنامه مالک اشتر آثار و پیامدهای ظلم
و ستم را برای حاکم و حکومت بیان می کند:
«ای مالک ... میان خدا و ملت از یک سو، و خود و
خویشان نزدیکت و هر کس از رعیت که دوستش داری از سوی دیگر، انصاف را رعایت نما، که
اگر چنین نکنی ستم کرده ای، و هر کس به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش
دشمن اوست، و هر کس خداوند دشمن او باشد دلیل و حجتش را باطل نماید. چنین کسی به
جنگ خدا برخاسته مگر آنکه از ستم دست بردارد و یا توبه نماید. هیچ چیز مانند
ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نسازد و کیفر او را سرعت نبخشد، زیرا خداوند دعای
ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران
است» (نهج البلاغه، نامه 53، ش17-19).
امام علی(ع) در این فقره از توصیه به انصاف آغاز
می کند. در واقع انصاف با عدالت قرابت دارد و شاید عدالت وسیع تر از انصاف باشد.
برای مثال کسی که به قتل و غارت و آزار و اذیت مردم دست می زند برای او کلمه ظالم
به کار می رود، اما شاید کلمه «بی انصاف» مناسب نباشد، یا حق مطلب را ادا نکند. به
هر حال امام در این فقره از انصاف سخن می گوید و در بخشی دیگر از همین عهدنامه، که
بعدا بدان خواهیم پرداخت، به پرهیز از ظلم هایی مانند قتل و خونریزی اشاره، ونتایج
آن را بیان می کند.
سخن حضرت در این فقره این است که حاکم باید
انصاف را رعایت کند و حقوق خدا و عامه مردم را در نظر بگیرد و برای خود و بستگان
نزدیک خود و نیز دوستان و هم حزبی های خود موقعیت ویژه قائل نشود و نه در فرصت ها
و امکاناتی که در جامعه وجود دارد برای آنان حساب ویژه باز کند و نه به هنگامی که
به جرمی دست می زنند و از حدود الهی می گذرند یا به بیت المال مردم دست اندازی می
کنند برای آنان مصونیت قائل شود.
مشاغل و امکانات جامعه در واقع از آن همه افراد
جامعه است و همه نسبت به آن حقی یکسان دارند. حکومت و نظامی که فیلتر گزینش را به
گونه ای قرار دهد که تنها نزدیکان و بستگان حاکم یا افرادی که حاکم را قبول دارند
و او را مداحی می کنند به این شغل ها و پست ها و امکانات دست می یابند و عامه مردم
و منتقدان و مخالفان از آنها بی بهره اند، چنین حکومتی منصف نیست. اگر در یک موسسه
آموزشی یا دانشگاهی که از بیت المال استفاده می کند و کسی که در راس آن قرار دارد
خود را فقیه و عالم دین می داند، از بین اعضای هیات علمی و کارکنان آن موسسه که به
دهها نفر می رسند، همه همفکر رئیس آن موسسه هستند و مخالفان و منتقدان اخراج شده
اند، این نشان می دهد که آقای رئیس عدالت ندارد.
همچنین اگر در نظامی و حکومتی منتقدان و مخالفان
با اندک اتهامی دستگیر و مجازات می شوند و برای یک اتهام کوچک سالها زندان تعیین
می شود، اما از سوی دیگر کسان دیگری متهم به انواع جرایم هستند و حتی نهادهای حکومتی
اتهامات آنان را تایید می کنند، اما نه تنها به اتهامات آنان رسیدگی نمی شود، بلکه
هر روز پست و مقامشان بالاتر می رود، این نشان می دهد که چنین نظامی عادلانه و در
نتیجه دینی و اسلامی نیست.
امام علی(ع) می فرماید نظامی که در آن رانت
خواری باشد و بین افراد نزدیک حاکم و دیگران، چه در برخورداری از امکانات و چه در
مصونیت از مجازات ها، تبعیض باشد، چنینی نظامی عادلانه و خدایی و دینی نیست، بلکه
چنین حاکمی دشمن خداست. هدف خدا از اینکه انبیای خود را فرستاده اجرای عدالت بوده
است (حدید/25) و حاکمی که به نام دین به مردم ستم می کند در واقع با خدا در جنگ است. امام می فرماید که
خدا برای حاکم ظالم دو نتیجه را رقم خواهد زد:
نخست اینکه حجت و دلیل او را باطل خواهد کرد. یک
حاکم باید در دو جا دلیل و حجت بیاورد، یکی در پیشگاه عدل الهی که هر کس باید برای
اعمالش دلیل و حجت بیاورد. اما هر حاکمی باید هم برای پستی که اشغال کرده و هم
اعمالی که انجام داده در پیشگاه مردم نیز حجت و دلیل داشته باشد و کسی که حجت و
دلیلش باطل شود اعتبارش خدشه دار شده است. حاکمی که اعتبارش را از دست داده در
واقع مشروعیتش از بین رفته و همین مقدمه سقوط اوست.
دوم اینکه این سنت الهی است که نعمت های ستمکار
را از او می گیرد و وضعیت او را زیر و رو می کند. خدا از یک سو دعای ستمدیدگان را
می شنود و از سوی دیگر در کمین ستمگران است. ستم پایه های حکومت و نظام را سست می
کند و آن را به نابودی میکشاند. همه دوستداران یک نظام اگر حفظ آن را وظیفه خود می
دانند و اگر به بقای آن علاقه مندند یک راه بیشتر ندارند و آن اینکه جلوی ظلم و
ستم را بگیرند و در مقابل آن سکوت نکنند. کسانی که با دیدن ظلم و ستم فریاد می
زنند و هشدار می دهند دشمن نظام نیستند بلکه دوست واقعی آنند. آنان می دانند که
حکومت و نظام حتی اگر با کفر باقی بماند با ظلم و ستم باقی نمی ماند. در واقع کسی
که ظلم و ستم را می بیند و چشم بر روی آن می بندد و به اقسام توجیهات دست میزند
دشمن نظام است.
امام علی(ع) می فرماید: «ستمگری، قدم را می
لغزاند، نعمت ها را سلب می کند و امتها را به نابودی می کشاند» (غرر لاحکم، ح1734)
و می فرماید: «کسی که بر مرکب ستم سوار شود، مرکبش او را به سر بر زمین کوبد»
(همان، ح5391).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر