در حکومت و سیاست علوی نه تنها رعایت حقوق ملت
اصلی اساسی است به گونه ای که بدون آن، حکومت هویت دینی و اسلامی خود را از دست می
دهد، بلکه همه انسان ها از هر قوم و نژادی باشند و دارای هر مسلک و مرام و دین و مذهبی
که باشند در این حقوق برابرند. آن حضرت خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو
از رحمت و محبت و لطف کن، و همچون حیوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان
را غنیمت شماری! زیرا آنان دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تو اند، و یا
انسان هایی همچون تو» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 8).
امام(ع) در این سخن کوتاه سه نکته اساسی را در
رابطه با ادای حقوق ملت توسط حکومت بیان می فرماید:
1-رعایت حقوق ملت و توجه به آن وظیفه اصلی و
اساسی حاکم دینی و اسلامی است. آن حضرت در جای دیگر اصل پذیرش خلافت و حکومت را به
وظیفه رسیدگی به حقوق انسان ها پیوند می زند. امام در خطبه سوم نهج البلاغه پس از
ذکر حقوقی از ملت که تضییع شده و فشارهایی
که به ناحق بر آنان وارد شده، علت پذیرش حکومت و خلافت را اینگونه بیان می کند:
«آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود
که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته و به یاری ام قیام کرده اند، و از این جهت حجت
تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از عالمان و دانشمندان گرفته
که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را
رها می کردم و از آن صرف نظر می نمودم» پس عالمان عهدی تکوینی با خدا دارند و آن
این است که در مقابل تضییع حقوق ملت سکوت نکنند و بلکه برای رساندن حق به صاحبش
قیام کنند و علت اصلی اینکه امام(ع) حکومت و خلافت را می پذیرد همین است.
آن حضرت در خطبه 216 نهج البلاغه پس از بیان
اینکه ملت و حکومت حقوقی نسبت به هم دارند و حاکمی شرعی و قانونی که وظایف خود را
نسبت به مردم انجام داده و حقوق آنان را رعایت کرده، خود دارای حقوقی می گردد،
درباره جامعه ای که در آن حقوق رعایت نگردد، می فرماید: «نشانه های ستم و جور
آشکار خواهد گردید، دستبرد در تعالیم دین بسیار می شود و بزرگ راههای سنت ها و
آداب مذهبی متروک خواهد ماند، و مطابق امیال نفسانی عمل خواهد شد و احکام خدا
تعطیل می گردد و بیماری های اخلاقی بسیار فراوان می شود، پس مردم دیگر از حق های
بزرگی که تعطیل می شود و باطل های عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند. در چنینی
وضعیتی نیکان خوار و ذلیل می گردند و اشرار و بدان عزیز و قدرتمند می شوند ... در
این هنگام بر شما لازم است که یکدیگر را بر اداء این حقوق نصیحت کنید و در ادای
آنها تعاون و همکاری نمایید».
آن حضرت در همین خطبه به کسی که او را مدح می
کند اعتراض می کند و او را از این کار نهی می نماید و می فرماید: «مرا با سخنان
جالب خود نستایید [چرا که تلاش و کوشش من] برای این است که می خواهم خود را از
مسئولیت حقوقی که بر گردن دارم خارج سازم؛ حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و
هنوز به طور کامل از انجام آنها فراغت نیافته ام، و واجباتی که به جا نیاورده و
باید به مرحله اجرا گذارم».
پس مطابق سخنان امام علی جامعه و نظامی که در آن
حقوق رعایت نشود فساد تار و پودش را می گیرد. در این نظام نه از اخلاق خبری است و
نه از دین خدا و احکام او. آدم های شایسته ذلیل و خوار می گردند و از جامعه طرد می
شوند و انسان های شرور و ناشایست زمام امور را در دست می گیرند. به همین جهت است
که آن حضرت مهم ترین دغدغه خود را که همه تلاشش را برای آن به کار می بندد، ادای
حقوق مردم اعلام می کند.
2-نکته دیگری که امام در این سخن کوتاه بیان می
فرماید این است که حکومتی که خود را دینی می داند نه تنها باید حقوق ملت را رعایت
کند، بلکه این رعایت حقوق و تلاش برای ادای آن باید از عشق به ملت ناشی شود. حاکمی
می تواند خدایی و دینی باشد که به بندگان خدا عشق بورزد و خود را خادم آنان بداند
و برای خدمت به آنان تلاش کند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: دوست داشتن مردم در قله
عقل پس از ایمان قرار دارد (المحبة فی الکتاب و السنة، ص33) و می فرماید بدترین
شما کسی است که مردم را دوست نداشته باشد و مردم نیز او را دوست نداشته باشند
(بحار الانوار، ج77، ص128) امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش، محمد می فرماید: خود
را به دوست داشتن مردم وادار کن (همان، ج74، ص175).
در مجموعه ای از روایات علت وجوب دوستی با انسان
ها و محبت و خدمت به آنان این امر مطرح شده که مخلوقات همه عیال و تحت تکفل خدا
هستند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «مخلوقات همه اشان عیال خدا هستند، پس محبوب ترین
آنان نزد خدا آنانی هستند که برای مخلوقات او سودمند تر باشند و عملشان برای عیال
خدا بهتر باشد» (همان، ج96،ص160). امام صادق(ع) می فرماید: «خدای عزوجل فرمود:
مخلوقات عیال من هستند، پس محبوب ترین آنان نزد من کسی است که نسبت به آنها مهربان
تر باشد، و در راه بر طرف کردن نیاز های آنان بیشتر تلاش کند»(کافی، ج2، ص164).
پس حاکمی که خود را خدایی و دینی می داند رعایت
حقوق مردم نباید برایش سنگین باشد بلکه باید شیفته و عاشق این عمل باشد. حکومتی که
خود را اسلامی و دینی می خواند و سازمان های بین المللی به او برای رعایت حقوق ملت
خود فشار می آورند و او را به جهت تضییع حقوق مواخذه می کنند چگونه می تواند
اسلامی و دینی باشد؟!
3-حقوق اساسی انسان که باید رعایت شود به هیچ
وجه به لحاظ قومی و نژادی و دینی و مذهبی محدودیتی ندارد و هر کس را که انسان
خوانده شود در بر می گیرد. امام انسان ها را به دو بخش تقسیم می کند یک دسته
مسلمانند و یک دسته مخلوق خدا و هر انسانی که مسلمان است یا مخلوق خداست حقوقش
محترم است و باید رعایت شود. از این سخن بر می آید که کرامت و حرمت انسان ذاتی است
و بنابراین تحت هیچ عنوانی و تحت هیچ شرایطی حقوق اولیه انسان را نمی توان از او
گرفت.
حق شهروندی به هیچ معنا به دین ارتباطی ندارد و
کسی که شهروند و ملت یک کشور و اهل آنجا به حساب می آید، چه مسلمان و چه پیرو
ادیان دیگر و چه بی دین و ملحد، همه از حقوق شهروندی برخوردارند و کسی نمی تواند
این حقوق را سلب کند. قرآن مجید می فرماید: «لا اکراه فی الدین» در دین هیچ اکراهی
نیست (بقره/256)
اگر قرار باشد حقوق شهروندی با دین مرتبط باشد و
شامل حال غیر مسلمان نشود، هیچ فشاری و هیچ اجبار و اکراهی سخت تر از آن وجود
ندارد. بنابراین کسی که به نام دین و نظام دینی حق شهروندی غیر مسلمانان را نادیده
بگیرد از قرآن مجید و سخن و سیره بزرگان دین منحرف گشته است. پیش تر در نوشتارهایی
تحت عنوان «نگاهی به شیوه تعامل با غیر مسلمانان در قرآن مجید» و «حقوق اقلیت هایدینی در سیره نبوی» و «رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام علی(ع)» و «رعایتحقوق اقلیت های دینی در نخستین سده های اسلامی...» به تفصیل درباره حقوق غیر
مسلمانان در جامعه اسلامی و دستورات دین و سیره بزرگان دین در این باره بحث شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر