۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

نسبت‌هاي ناروا و ناآگاهانه به دیگر ادیان


در آيات متعددي از قرآن مجید و نيز در روايات اسلامي سخن گفتن بدون علم، درباره هر كس و هر چيز، بسيار مذمت شده است. البته اين در صورتي است كه واقعا سخن ناآگاهانه باشد، اما قبح سخن خلاف واقع، با علم به خلاف واقع بودن آن، بسيار بيشتر است. 
اگر بخواهيم قبح و ناپسندي نسبت‌هاي ناروا به ديگران را به خوبي درك كنيم خوب است به اين مثال توجه كنيم. وقتي به ما گفته مي‌شود برخي از عالمان اهل سنت به شيعيان نسبت داده‌اند كه آنان پس از نماز سه مرتبه مي‌گويند «خان الامين» يعني، جبرئيل امين خيانت كرد و وحي را به جاي علی بر پیامبر نازل كرد، چه حال و احساسي به ما دست مي‌دهد؟ يك شيعه بعد از نماز سه مرتبه تكبير مي‌‌گويد و جمله «خان الامين» را براي اولين بار است كه مي‌شنود. 
نمونه ديگر را از يك مسيحي نقل مي‌كنم. آقاي رابرت ا.هيوم در كتاب «اديان زنده جهان» پس از اينكه هر ديني را معرفی مي‌كند در پايان فصل، نقاط قوت و ضعف آن دين را بيان مي‌كند. ايشان وقتي دين خود، يعني مسيحيت، را معرفی مي‌كند، در پايان فصل ابتدا نقاط قوت را بيان مي‌كند و در آن اصول اساسي اين دين را به عنوان نقاط قوت آن برمي‌شمرد. اما بعد از آن وقتي نقاط ضعف را بيان مي‌كند به پنج نكته اشاره مي‌كند. در هر پنج مورد آمده است كه عده‌اي در مسيحيت به اين تمايل پيدا كرده‌اند كه ... و به اين طريق نقطه ضعف‌هاي مسيحيت را اين مي‌شمرد كه كساني از اصول اساسي اين دين منحرف شده‌اند. (ص364-365) پس در واقع خود اين دين به صورت كنوني آن در نگاه نويسنده هيچ ضعفي ندارد. اما وقتي اين نويسنده اسلام را بحث مي‌كند در ابتدا نقاط قوت، مانند يگانه‌پرستي و ... را بيان مي‌كند و سپس به بيان نقاط ضعف مي‌پردازد. ايشان امور زیر را به عنوان نقاط ضعف اسلام بيان مي‌كند:
1-اختيار مطلق و استبداد گونه خداي اين دين.
2- تكيه بر روش زور.
3- تمسك بيش از حد به انگيزه‌هاي ثواب و عقاب.
4- اعتقاد به «قسمت الهي»
5- حسي بودن بيش از حد آخرت، نعمات مادي در بهشت و عكس آن در جهنم.
6- پايين بودن منزلت زنان در آن.
7- فقدان يك برنامه اجتماعي عظيم براي رستگاري جهان.
8- آنيميسم (جان پرستي) ناسازگار آن، اعتقاد به جن، شياطين، حجرالاسود و دعاهاي تكراري.
9- وجود پاره‌اي ضعف‌هاي احساساتي در شخصيت اخلاقي بنيان‌گذار اين دين.
10- قبول نظريه عدم پيشرفت؛ اينكه محمد‌(ص) آخرين پيامبران و یا يه تعبير قرآن «خاتم پيامبران» (احزاب/40) است. (ص331-334) 
مرحوم آيت الله محمد تقي جعفري همه اين موارد را در پاورقي ترجمه فارسي پاسخ داده است. اين سخنان بسيار ناآگاهانه و نسنجيده است. ما از شماره 8 چه مي‌فهميم؟ به چه معنا جان پرستي و آنيميسم در اسلام وجود دارد؟ آيا شيطان در مسيحت وجود ندارد؟ چرا آنجا به عنوان نقطه ضعف نيامده است؟ وجود «حجرالاسود» در اسلام به عنوان يك نماد چه ايرادي دارد؟ اگر اين ايراد است آيا همين ايراد به صليب مسيحيت وارد نمي‌شود؟ چرا در بخش مسيحيت به اين ضعف اشاره نشد؟
ايشان در شماره 10 ختم نبوت در اسلام را نقطه ضعف آن بر شمرده‌ است چرا كه اين امر باعث عدم پيشرفت مي‌شود. شگفتا! مگر مسيحيان معتقدند كه بعد از مسيح، كه به اعتقاد آنان خداي مجسم است و نه پيامبر، پيامبري خواهد آمد؟ مگر مسيحيان ديانت مسيحي را جاودانه نمي‌دانند؟ آيا اين امر در آن دين نقطه ضعف نيست؟
به شماره 6 توجه كنيم. آیا واقعا منزلت زن در قرآن و اسلام پایین تر از منزلت او در متون مسیحی است. به این عبارت از عهد جدید توجه کنید: «زنان باید در سکوت و کمال فروتنی تعلیم بگیرند. من به زنی اجازه نمی دهم که تعلیم دهد و بر مردان حکومت کند. زنان باید ساکت باشند، زیرا اول "آدم" آفریده شد و بعد "حوا" و آدم نبود که فریب خورد بلکه زن فریب خورد و قانون الهی را شکست. اما، اگر زنان با فروتنی در ایمان و محبت و پاکی جد و جهد کنند، با آوردن فرزندان به این دنیا، نجات خواهند یافت»(اول تیموتاوس، 2:11-15).
و به این عبارت توجه کنید: «اما می خواهم بدانید که سر هر مرد مسیح است و سر هر زن شوهر اوست و...لازم نیست که مرد سر خود را بپوشاند زیرا او صورت و جلال خدا را منعکس می سازد اما زن، جلال مرد را منعکس می سازد، زیرا مرد از زن آفریده نشد بلکه زن از مرد به وجود آمد و مرد نیز به خاطر زن آفریده نشد بلکه زن برای مرد خلق شد و... »(اول قرنتیان، 11:3-9).
مقایسه دو فقره فوق با نگاه قرآن مجید به زن کافیست که فاصله این دو متن را در یابیم. اما عجیب است که نویسنده فوق این ایراد را به اسلام گرفته است، اما گویا این عبارات را در متون مسیحی ندیده است.
به هر حال ايرادات زيادي به همه سخنان ايشان وارد است. اما هدف ما در اينجا رد سخنان ايشان نيست، بلكه مي‌‌خواهم نمونه‌هايي از داوري‌هاي ديگران درباره اسلام را بياورم تا درسي باشد براي خود ما. اگر اين عمل قبيح است، ما نيز بايد از آن اجتناب كنيم.
چند سال پيش (حدود 8 تا 10 سال پيش) در مركز مطالعات اديان و مذاهب (در شهر قم) با برخی از دوستان، روزنامه‌هاي روز را مرور مي‌كرديم. يكي از روزنامه‌هاي معروف در ستوني به نام «جهت اطلاع» مطلبي درباره يهوديان آورده بود كه نظر ما را جلب كرد. آن روزنامه آورده بود كه يهوديان كودكان مسيحي و مسلمان را مي‌دزدند و او را برهنه كرده و در يك سيني مي‌گذارند و چيزي مانند سوزن بزرگ را در بدن او فرو مي‌برند و كودك به هر كسي پناه مي‌برد او نيز به بدن او سوزن مي‌زند تا بلاخره خون او در سيني جمع مي‌شود و با آن نان مي‌پزند و در يك عيد مذهبي مصرف مي‌كنند. اين سخن از آن جهت براي ما ناخوشايند بود كه تاريخچه آن را مي‌دانستيم. اين نسبت مضحك را ابتدا مشركان رومي در سده‌هاي نخست مسيحي عليه مسيحيان، كه در آن زمان اقليتي تحت فشار بودند، ساختند. بعدها در قرون وسطا مسيحيان همين سخن را عليه يهوديان به كار بردند. چه نفرت‌انگيز است كه ما مسلمانان از اين سخن، كه بارها در تاريخ دستمالي شده، استفاده كنيم.
روز بعد (يا چند روز بعد) در همان ساعت، كه وقت استراحت بود، روزنامه مي‌خوانديم. نگاهمان به همان ستون افتاد. انجمن كليميان تهران يادداشتي را براي روزنامه فرستاده بود كه ما يهوديان خون را نجس و خوردن آن را حرام مي‌دانيم. اين مطلب در متون مقدس ما با صراحت آمده است و ....
به هر حال خوشحال شديم كه روزنامه جواب يهوديان را نيز چاپ كرده است. اما بلافاصله چشممان به سخن روزنامه پس از يادداشت انجمن كليميان افتاد: «خوشحاليم كه يهوديان ايران تحت تاثير ما مسلمانان خون نمي‌خورند» نتيجه روزنامه خواني ما فقط خجالت‌ و شرم بود.
اما اين روزها به مناسبت بازگشت منشور كوروش بزرگ به وطن خود، كساني سخنان عجيب و ناآگاهانه‌اي را به زبان آورده‌اند. آقايي به نام كنعاني‌مقدم، كه خود را آگاه به تاريخ مي‌داند و به ديگران ايراد مي‌گيرد كه از تاريخ اطلاع ندارند، سخنان عجيب و ناآگاهانه‌اي را در رابطه با كوروش كبير و نيز يهوديت به زبان مي‌آورد. ايشان در سخناني كه در سايت فرارو و سپس در روزنامه شرق (23/6/89) آمده، خدمت كوروش را محدود به خدمت به يهوديان، و در نتيجه كم ارزش يا بي‌ارزش معرفي مي‌كند و يهوديان را متهم به ايراني ستيزي مي‌كند.
يكي از هم وطنان يهودي به نام هارون يشايايي در روزنامه شرق (25/6/89) مطالب آقاي كنعاني مقدم را به شدت تمام و به صورتي مستند رد كرده است . اينجانب به آقاي كنعاني‌مقدم مي‌‌گويم سخنان شما ناآگاهانه و نسنجيده است و:
اولا: ظلم به كوروش و تاريخ و فرهنگ ايران است، چرا كه خدمت كورش، خدمت به دين و فرهنگ است. كوروش كسي است كه پيام آور آزادي بيان و آزادي دين و حقوق بشر است. البته كساني كه خود را به كوروش مي‌چسبانند و شعار او را مي‌دهند بايد ببينند كه درعمل چه اندازه مشي و منش كوروش بزرگ را دارند، كه اگر ندارند صرفا مي‌خواهند از او كسب عظمت كنند.
و ثانيا: ظلم به اسلام است، چرا كه كوروش فقط يهوديان را آزاد نكرد، بلكه در ميان آن يهوديان در آن زمان انبياي الهی بوده‌اند كه آزاد شده‌اند. از آقای کنعانی مقدم باید پرسید آیا آن روز که، به فرموده قرآن، یهودیان به رهبری طالوت در مقابل لشکر جالوت ایستاده بودند آیا ایشان باز هم طرفدار لشکر جالوت است؟ كوروش شخصیتی است که سخن والا و ارزشمند «لا اكراه في الدين» را به زبانی دیگر بيان كرده است. و ثالثا: ظلم به يهوديان است، چرا كه يهوديان در طول تاريخ، خود را مديون ايران مي‌دانسته‌اند و اين امر از متون مقدس آنان آشكار است. (ر.ك. مقاله «كوروش، آسوده نخواب» در همين وبلاگ) آقاي كنعاني‌مقدم! حق با آقاي يشایايي است.

۲ نظر:

  1. سلام بر آقای سلیمانی عزیز
    خوشحالیم که شما هم به جمع اصحاب وبلاگ پیوسته‌اید!!

    پاسخحذف
  2. تشکر.به امید یاری شما دوست عزیز.

    پاسخحذف