صحنه اول:
در ترمینال جنوب تهران روی صندلی جلو یک اتومبیل کرایه نشستم که به قم بیایم. لحظاتی بعد مرد و زن جوانی روی صندلی عقب نشستند. بلافاصله پس از حرکت به سمت قم مرد جوان لب به سخن گشود:"حاج آقا این چه وضعی است که درست کرده اید؟ چرا اسلام را به میل خود تغییر می دهید؟ چرا...؟".پس از لحظه ای درنگ پرسیدم که ماجرا چیست؟ و جوان پاسخ داد:"من همین الان از پای سفره عقد برخواسته ام و این خانمی را که پهلویم نشسته همین امروز به عقد خود درآورده ام و در اولین روز ازدواج برای زیارت به قم می رویم. مگر در قرآن مجید نیامده است که مرد می تواند تا چهار همسر بگیرد؟ چرا در عقدنامه از من تعهد گرفته اند که همسر دیگری اختیار نکنم؟ آیا شما حق دارید حکم قرآن را تغییر دهید؟
پس از اتمام سخن او پرسیدم:"شما چه وقت به خواستگاری این خانم رفتید؟". جوان پاسخ داد:" همین چند روز پیش؟". پرسیدم: آیا روزی که خواستگاری رفتی نگفتی که احتمال بسیار بسیار ضعیفی وجود دارد که من همسر دیگری هم اختیار کنم؟" جوان گفت:"نه، هرگز، مگرمی شود چنین چیزی را در مجلس خواستگاری گفت؟ اگر این گونه می گفتم که مرا با اردنگی بیرون می انداختند!"
گفتم: پس این خانم و معمول خانم های ایرانی با مردی که احتمال دهند ازدواج مجدد می کند ازدواج نمی کنند و خانواده های آنان ازدواج با چنین شخصی را اجازه نمی دهند. به نظر شما آیا حق این خانم و خانم های دیگر نیست که با هر مردی که خواستند ازدواج کنند؟ آیا حق آنان نیست که با مردی که در فکر ازدواج مجدد است ازدواج نکنند؟ آیا یک انسان این اندازه اختیار خویشتن را ندارد؟
مرد جوان گفت:"آری! او این حق را دارد. نمی توان این حق را از او گرفت".
گفتم: پس حتی لازم نیست در عقدنامه بیاید. در فرهنگ ایران این شرط همه خانواده هاست که مرد ازدواج مجدد نکند. اگر مردی می خواهد ازدواج مجدد کند او باید شرط کند.
مرد جوان پس از اندکی سکوت گفت:"ظاهرا حق با شماست!"
صحنه دوم:
شبی به یک مجلس روضه که در خانه یکی از دوستان برقرار بود رفتم و دقایقی زود رسیدم. در آن مجلس فقیهی فاضل و خلیق حضور داشت. چون کسی در مجلس نبود مساله فوق را با ایشان در میان گذاشتم. سوال من این بود که آیا به هر حال یک زن حق ندارد که شوهر خود را برگزیند و مردی را که می خواهد ازدواج مجدد کند انتخاب نکند؟
ایشان با رویی گشاده از سوال من استقبال کردند و فرمودند: آری! این حق اوست. او می تواند به هنگام عقد شرط کند که نباید ازدواج مجدد کنی.
عرض کردم: حال اگر زن شرط کرد که او ازدواج مجدد نکند، اما مرد تخلف کرد و رفت ازدواج کرد، آیا عقد او باطل است، کما اینکه برخی از عالمان اینگونه گفته اند؟
فرمودند: خیر، عقد او صحیح است.
عرض کردم: پس این شرط برای زن چه فایده ای دارد؟
فرمودند: زن باید هنگام عقد وقتی آن موضوع را شرط می کند این را نیز بگوید که اگر تخلف کردی من چه حقی دارم. برای مثال زن می تواند بگوید که اگر تخلف کردی حق طلاق با من است و البته باید تصریح کند که اگر تو بعد از طلاق رجوع کردی باز هم من حق طلاق دارم.
عرض کردم: آیا در این صورت مهر هم به زن تعلق می گیرد.
فرمودند: آری، مگر اینکه به گونه دیگری شرط کرده باشد.
عرض کردم: برخی با استناد به روایاتی که می گویند که کسی نمی تواند برخلاف حکم خدا و رسول شرطی بگذارد، می گویند زن نمی تواند چنین شرط هایی بگذارد.
فرمودند: این درست است که نمی توان شرطی خلاف حکم خدا و رسول گذاشت. اما طلاق حق مرد است و اینگونه نیست که اگر از حق خود بگذرد خلاف حکم خدا رفتار کرده باشد. آن روایات مربوط به جایی است که امری که ذاتا خلاف شرع باشد را شرط کند.
عرض کردم: ظاهرا وضعیت ایران با کشورهای عربی متفاوت است. در ایران، برخلاف کشورهای عربی، عموم زنان راضی نمی شوند که با مردی که قصد ازدواج مجدد دارد، ازدواج کنند. پس در ایران یک شرط عرفی وجود دارد و بنابراین اگر در مجلس عقد هم شرط نشود باز حق با زن است. مگر اینکه مرد خلاف آن را شرط کند. اما در کشورهای عربی عکس است.
فرمودند:نه، فرقی ندارد. در همه جا فقط زن می تواند شرط کند و اگر شرط نکند نمی تواند ازدواج را به هم بزند.
در این هنگام عده ای وارد مجلس شدند و بحث ادامه نیافت و اینجانب نسبت به قسمت آخر سوال قانع نشدم و سوال برایم باقی ماند.
صحنه سوم:
اگر در صحنه اول اینجانب مورد سوال واقع شدم و در صحنه دوم سوال کننده بودم، در صحنه سوم تماشاچی صرف هستم. در جایی دو نفر از دو موضع مختلف درباره مساله فوق بحث می کنند:
نفر اول: زن به هنگام عقد می تواند شرط کند که همسر او ازدواج مجدد نکند و اگر ازدواج کرد زن حق طلاق با همه حقوق را دارد و همین امر مشکل تضییع حق زنان را حل می کند.
نفر دوم: مشکل حل نمی شود. چرا که در بسیاری از مناطق موقعیت اجتماعی زنان به گونه ای است که حقوق خود را نمی دانند و نمی توانند از این حق شرط استفاده کنند.
نفر اول: درست است. اما راه حل این است که زنان را نسبت به این حق آنان آگاه سازیم تا از حق خود استفاده کنند.
نفر دوم: همه سخن این نیست که زنان نمی دانند که این حق را دارند یا نمی دانند که باید هنگام عقد شرط کنند. سخن این است که در بسیاری از مناطق زنان مجبورند سکوت کنند و در موقعیتی نیستند که بتوانند از حق خود دفاع کنند. پس حکومت باید با وضع قوانینی در این باره از زنان حمایت کند.
سخن این دو به پایان می رسد و اینجانب در حال تامل در سخن نفر دوم هستم. به هر حال اگر در منطقه ای وضعیت به گونه ای است که زنان نمی توانند از حق خود دفاع کنند، حتما قانون باید به یاری آنان بیاید. شاید همین که در عقدنامه شرط شود که مرد نباید ازدواج کند و اگر چنین کاری را انجام دهد زن اختیار طلاق داشته باشد و همه حقوق، از جمله مهر و مزد خدماتی که در خانه انجام داده به او تعلق بگیرد، مشکل تا حدی حل شود.
در ترمینال جنوب تهران روی صندلی جلو یک اتومبیل کرایه نشستم که به قم بیایم. لحظاتی بعد مرد و زن جوانی روی صندلی عقب نشستند. بلافاصله پس از حرکت به سمت قم مرد جوان لب به سخن گشود:"حاج آقا این چه وضعی است که درست کرده اید؟ چرا اسلام را به میل خود تغییر می دهید؟ چرا...؟".پس از لحظه ای درنگ پرسیدم که ماجرا چیست؟ و جوان پاسخ داد:"من همین الان از پای سفره عقد برخواسته ام و این خانمی را که پهلویم نشسته همین امروز به عقد خود درآورده ام و در اولین روز ازدواج برای زیارت به قم می رویم. مگر در قرآن مجید نیامده است که مرد می تواند تا چهار همسر بگیرد؟ چرا در عقدنامه از من تعهد گرفته اند که همسر دیگری اختیار نکنم؟ آیا شما حق دارید حکم قرآن را تغییر دهید؟
پس از اتمام سخن او پرسیدم:"شما چه وقت به خواستگاری این خانم رفتید؟". جوان پاسخ داد:" همین چند روز پیش؟". پرسیدم: آیا روزی که خواستگاری رفتی نگفتی که احتمال بسیار بسیار ضعیفی وجود دارد که من همسر دیگری هم اختیار کنم؟" جوان گفت:"نه، هرگز، مگرمی شود چنین چیزی را در مجلس خواستگاری گفت؟ اگر این گونه می گفتم که مرا با اردنگی بیرون می انداختند!"
گفتم: پس این خانم و معمول خانم های ایرانی با مردی که احتمال دهند ازدواج مجدد می کند ازدواج نمی کنند و خانواده های آنان ازدواج با چنین شخصی را اجازه نمی دهند. به نظر شما آیا حق این خانم و خانم های دیگر نیست که با هر مردی که خواستند ازدواج کنند؟ آیا حق آنان نیست که با مردی که در فکر ازدواج مجدد است ازدواج نکنند؟ آیا یک انسان این اندازه اختیار خویشتن را ندارد؟
مرد جوان گفت:"آری! او این حق را دارد. نمی توان این حق را از او گرفت".
گفتم: پس حتی لازم نیست در عقدنامه بیاید. در فرهنگ ایران این شرط همه خانواده هاست که مرد ازدواج مجدد نکند. اگر مردی می خواهد ازدواج مجدد کند او باید شرط کند.
مرد جوان پس از اندکی سکوت گفت:"ظاهرا حق با شماست!"
صحنه دوم:
شبی به یک مجلس روضه که در خانه یکی از دوستان برقرار بود رفتم و دقایقی زود رسیدم. در آن مجلس فقیهی فاضل و خلیق حضور داشت. چون کسی در مجلس نبود مساله فوق را با ایشان در میان گذاشتم. سوال من این بود که آیا به هر حال یک زن حق ندارد که شوهر خود را برگزیند و مردی را که می خواهد ازدواج مجدد کند انتخاب نکند؟
ایشان با رویی گشاده از سوال من استقبال کردند و فرمودند: آری! این حق اوست. او می تواند به هنگام عقد شرط کند که نباید ازدواج مجدد کنی.
عرض کردم: حال اگر زن شرط کرد که او ازدواج مجدد نکند، اما مرد تخلف کرد و رفت ازدواج کرد، آیا عقد او باطل است، کما اینکه برخی از عالمان اینگونه گفته اند؟
فرمودند: خیر، عقد او صحیح است.
عرض کردم: پس این شرط برای زن چه فایده ای دارد؟
فرمودند: زن باید هنگام عقد وقتی آن موضوع را شرط می کند این را نیز بگوید که اگر تخلف کردی من چه حقی دارم. برای مثال زن می تواند بگوید که اگر تخلف کردی حق طلاق با من است و البته باید تصریح کند که اگر تو بعد از طلاق رجوع کردی باز هم من حق طلاق دارم.
عرض کردم: آیا در این صورت مهر هم به زن تعلق می گیرد.
فرمودند: آری، مگر اینکه به گونه دیگری شرط کرده باشد.
عرض کردم: برخی با استناد به روایاتی که می گویند که کسی نمی تواند برخلاف حکم خدا و رسول شرطی بگذارد، می گویند زن نمی تواند چنین شرط هایی بگذارد.
فرمودند: این درست است که نمی توان شرطی خلاف حکم خدا و رسول گذاشت. اما طلاق حق مرد است و اینگونه نیست که اگر از حق خود بگذرد خلاف حکم خدا رفتار کرده باشد. آن روایات مربوط به جایی است که امری که ذاتا خلاف شرع باشد را شرط کند.
عرض کردم: ظاهرا وضعیت ایران با کشورهای عربی متفاوت است. در ایران، برخلاف کشورهای عربی، عموم زنان راضی نمی شوند که با مردی که قصد ازدواج مجدد دارد، ازدواج کنند. پس در ایران یک شرط عرفی وجود دارد و بنابراین اگر در مجلس عقد هم شرط نشود باز حق با زن است. مگر اینکه مرد خلاف آن را شرط کند. اما در کشورهای عربی عکس است.
فرمودند:نه، فرقی ندارد. در همه جا فقط زن می تواند شرط کند و اگر شرط نکند نمی تواند ازدواج را به هم بزند.
در این هنگام عده ای وارد مجلس شدند و بحث ادامه نیافت و اینجانب نسبت به قسمت آخر سوال قانع نشدم و سوال برایم باقی ماند.
صحنه سوم:
اگر در صحنه اول اینجانب مورد سوال واقع شدم و در صحنه دوم سوال کننده بودم، در صحنه سوم تماشاچی صرف هستم. در جایی دو نفر از دو موضع مختلف درباره مساله فوق بحث می کنند:
نفر اول: زن به هنگام عقد می تواند شرط کند که همسر او ازدواج مجدد نکند و اگر ازدواج کرد زن حق طلاق با همه حقوق را دارد و همین امر مشکل تضییع حق زنان را حل می کند.
نفر دوم: مشکل حل نمی شود. چرا که در بسیاری از مناطق موقعیت اجتماعی زنان به گونه ای است که حقوق خود را نمی دانند و نمی توانند از این حق شرط استفاده کنند.
نفر اول: درست است. اما راه حل این است که زنان را نسبت به این حق آنان آگاه سازیم تا از حق خود استفاده کنند.
نفر دوم: همه سخن این نیست که زنان نمی دانند که این حق را دارند یا نمی دانند که باید هنگام عقد شرط کنند. سخن این است که در بسیاری از مناطق زنان مجبورند سکوت کنند و در موقعیتی نیستند که بتوانند از حق خود دفاع کنند. پس حکومت باید با وضع قوانینی در این باره از زنان حمایت کند.
سخن این دو به پایان می رسد و اینجانب در حال تامل در سخن نفر دوم هستم. به هر حال اگر در منطقه ای وضعیت به گونه ای است که زنان نمی توانند از حق خود دفاع کنند، حتما قانون باید به یاری آنان بیاید. شاید همین که در عقدنامه شرط شود که مرد نباید ازدواج کند و اگر چنین کاری را انجام دهد زن اختیار طلاق داشته باشد و همه حقوق، از جمله مهر و مزد خدماتی که در خانه انجام داده به او تعلق بگیرد، مشکل تا حدی حل شود.
حاج آقا خوبی خوبه و بدی بده. این بدیهیات چیه مینویسید.
پاسخحذفسلام بر جناب دکتر سلیمانی،
پاسخحذفدر عقد نامه مرد می تواند بند مربوط به ازدواج بعدی منوط به اذن همسر اول را امضا نکند!
لذا قانون موجود، مخل حق مردان هم نیست! و مجموعا به نفع زنان برای اعمال آن شرط ضمنی است که فرمودید.
با احترام
سپهر محمدی