۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

حکومت پارسایان(21) توجه به نظم و قانون

حکومتی موفق است به اهداف بلند مدت خود برسد که در آن همه عناصر به موقع نقش خود را ایفا کنند و انسانی کامیاب است که هر کاری را به موقع و به صورت درست انجام دهد و خانواده ای خوشبخت است که همه اعضای آن به موقع وظیفه خود را انجام دهند و ...
این معنای نظم در زندگی و اجتماع است و البته نظم در طبیعت نیزتعریف اندکی متفاوت دارد. نظم در زندگی و اجتماع به رعایت قانون و قواعدی قرار دادی و وضعی بستگی دارد و نظم در طبیعت با اموری تکوینی مرتبط است.
حکومت برای اینکه در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... موفق باشد باید بتواند در جامعه و در میان همه افراد نظم برقرار کند و این نظم در صورتی به وجود می آید که قوانین کامل و صحیح وضع شود و همه افراد جامعه همه وقت به آن پایبند باشند و به تعبیری قانون در راس امور و فصل الخطاب باشد و نه افراد یا نهادها. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر و در جاهای دیگر به این نکته اشاره می کند و بر آن تاکید می ورزد. آن حضرت در فرازی شکوهمند از وصیت نامه ای که برای حسن و حسین(ع) و هنگامی که آن امام همام پس از ضربت خوردن در بستر بیماری بوده، نوشته شده، می فرماید: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی، بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم ...؛ شما را و همه فرزندان و خاندانم را و همه کسانی را که این نوشته من به آنان می رسد به تقوای الهی و نظم در امور و اصلاح میان مردم توصیه و سفارش می کنم» (نهج البلاغه، نامه 47، ش2). اینکه امام(ع) در چه زمانی این توصیه را فرموده و نیز اینکه مخاطب خود را هم فرزندان و خاندانش قرار می دهد و هم همه کسانی که در طول تاریخ آن را می شنوند و نیز اینکه نظم را در کنار تقوای الهی قرار داده همه نشان می دهد که نظم در مکتب آن حضرت چه در امور شخصی و چه عمومی جایگاهی ویژه دارد و البته کلمه «امر» در «نظم امرکم» با توجه به موارد کاربرد آن در آیات و روایات و نیز دیگر سخنان امام علی(ع)، بیشتر مسائل حکومتی را در بر می گیرد.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر در فقره ای نظم شخصی حاکم را مورد توجه قرار می دهد:
«ای مالک ... کارهایی هست که باید خودت به آنها اقدام کنی، از جمله پاسخ دادن به کارگزارانت، در مورادی که دبیران تو نتوانند پاسخگویشان باشند. و نیز بر آوردن نیازهایی از مردم که بر تو عرضه شده و دستیارانت از انجام آن دلهره دارند. کارهای هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری خاص است. برای رابطه میان خود و خداوند بهترین و بیشترین وقت ها را اختصاص ده، هرچند اگر نیتت درست باشد، و مردم از آن کارها به آسایش رسند، در همه وقت ها کارهایت برای خداست» (نهج البلاغه، نامه 53؛ ش114-115).
در این فراز سه نکته مهم دیده می شود. نکته اول اینکه شخص حاکم وظایفی دارد که باید شخصا انجام دهد و نباید آن را به دیگران واگذار کند. او موظف است این اعمال را به صورت روزانه و با دقت انجام دهد. نکته دوم اینکه حاکم باید در اعمال و رفتار خود یک بعدی نگردد و هر چیز را سر جای خود قرار دهد و به هر امری به اندازه لازم بها دهد. حاکم باید هم و غمش رسیدگی به امور مردم و رفع مشکلات آنان و تامین رفاه و آسایش آنان باشد. اما همین حاکم نباید از یاد خدا و عبادت شخصی غافل شود. یاد خدا و عبادت و خلوت با خدا باعث می شود که انسان از درون پیراسته گردد و از وساوس شیطانی دور بماند. هر قدر قدرت انسان بیشتر می شود و هر قدر بیشتر مورد توجه انسان ها قرار می گیرد و هر قدر بیشتر مورد مدح و ثنا واقع می شود، زمینه طغیان و سرکشی و غرور و نخوت فراهم می شود.
با یاد خدا و عبادت است که انسان برای مدتی با خود و خدای خود خلوت می کند و به قدرت لا یزال او توجه می کند و ناچیز و سست و زودگذر بودن همه قدرت ها و شکوه و عظمت ها و تاج و تخت ها و برج و بارو ها و لشکر و نگهبا نها  ... را به خوبی در می یابد. توصیه اکید امام(ع) به مالک این است که نکند کارها و وظایف روزمره، با همه ارزشی که دارند، تو را از یاد خدا غافل سازند، چرا که اگر از یاد خدا و عبادت غافل شوی چه بسا به تدریج به قدرت خود غره می شوی و به تفرعن روی می آوری و دیگر نه تنها آن خدمات را برای مردم انجام نمی دهی، بلکه برای حفظ قدرت خود به حق کشی و ظلم و ستم روی می آوری. پس حتما ساعاتی را به عبادت و یاد خدا مشغول باش تا به ناتوانی و ناچیز و ضعیف بودن خود و پوشالی بودن قدرت و شوکت خود متنبه گردی.
نکته سومی که امام(ع) در این فراز به آن اشاره می کند، این است که هر خدمتی و هر عملی که در راه رفع مشکلات مردم و ایجاد رفاه و آسایش آنان انجام شود، عبادت است؛ البته مشروط به اینکه با نیتی پاک و درست انجام شود. همین عمل اگر برای رای آوردن مجدد و ارتقای مقام و مانند آن انجام شود، هر چند اجمالا مردم از آن منافعی می برند، اما نزد خدا ارزشی ندارد، چرا که در طریق نفسانیت انجام شده است. عمل نفسانی و ریاکارانه به گونه ای انجام می شود که مردم آن را نیکو ببینند نه اینکه واقعا به خیر و صلاح مردم باشد. در اینجاست که انسان هایی که نیتشان واقعا خدمت نیست از الفاظ خاصی استفاده می کنند و ظاهر خاصی برای خود درست می کنند و به کارهای خاصی دست می زنند. خدمتگزار لازم نیست کارهای عجیب و غریب انجام دهد و سخنان عجیب بر زبان آورد و با فیلم و نمایش خود را مردمی و خاکی نشان دهد. خدمتگزار خالص و بی ریا برای خدا کار انجام می دهد و معتقد است اگر لازم باشد خدا به او آبرو می دهد و اگر خدا لازم بداند قدرتش را حفظ می کند و زمینه را برای ادامه خدمتگزاری او فراهم می کند؛ پس فقط به انجام وظیفه فکر می کند و نه به چیز دیگر.
تا اینجا درباره نظم در انجام وظایف شخصی بود. اما بعد دیگر، قانون گرایی و حاکمیت قانون برای همه کس و همه جا است. شخص حاکم باید مانند سایر مردم باشد و هیچ امتیازی نداشته باشد. او مانند سایر مردم تحت قانون است و نه فوق آن. بزرگترین بی نظمی ممکن آن است که فردی، حتی حاکم، فوق قانون باشد. امام(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به خوبی به این نکته توجه می دهد:
«ای مالک ... بپرهیز از آنکه چیزی را که مردم در آن برابرند به خود اختصاص دهی و بپرهیز از غفلت از چیزی که در خور توجه است و چشم همگان آن را می بیند، زیرا آنچه را به خود اختصاص داده ای از تو می ستانند و به دیگران می سپارند و دیری نپاید که پرده از کارهایت کنار رود و داد ستمدیده را از تو بستانند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش149).
هیچ امتیازی و برتری ای بالاتر از این نیست که کسی  در جامعه فوق قانون باشد. برابری در صورتی معنا می دهد که همگان در برابر قانون مساوی باشند. نظم در صورتی به وجود می آید که قانون فوق هر قدرت و شخصیت و منصب و نهادی باشد. حتی اگر این شخصیت محمد(ص) و علی(ع) باشند و این منصب نبوت و امامت. پیامبر و امام حکم خدا را بیان می کنند و  مردم آن را می پذیرند، اما در مسائل اجرایی حکومت، هیچ گاه سخن آنان قانون نیست، به همین جهت آن گونه که تاریخ نقل کرده است، مردم بارها با سخن پیامبر مخالفت کرده و از او می پرسیده اند که آنچه گفتی وحی است یا نظر شخصی و وقتی پیامبر می فرمود که وحی نیست و پیشنهاد شخصی است می گفتند ما نظر دیگری داریم (آیت الله منتظری«ره»، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج3، ص94-102). چگونه سخن امام در مسائل حکومتی متن قانون و حکم خداست، در صورتی که آن حضرت تصریح می کند که من در این امر مصون از خطا نیستم و شما وظیفه دارید سخن مرا نقد کنید (نهج البلاغه، خطبه 216).
ریشه بی نظمی و بی قانونی و فساد جایی است که سخن یک فرد عادی، قانون تلقی شود. و بر طبق آن تصمیم گرفته شود. انحرافی بزرگ تر از این، چه بر طبق دین و چه بنا و رفتار عقلا، ممکن نیست. این سخن بیهوده و گزاف، جامعه و حکومت را به تباهی می کشاند. قانون، چه قانون اساسی و چه قانون عادی، وقتی فرایند تصویب خود را طی کرد، قانون است و همگان در برابر آن مساوی هستند و اگر بخواهد فسخ و باطل شود باز باید همین فرایند را طی کند.
بر اساس همین اندیشه غلط و ناصواب است که بی قانونی و هرج و مرج به وجود می آید و کارهای زیادی انجام می شود که هرگز با قانون منطبق نیست و کارهای زیادی انجام نمی شود که طبق قانون باید انجام بگیرد. کسانی چه بسا حصر و زندانی میشوند که هیچ وجه قانونی ندارد و متخلفانی باید مورد پیگرد قرارگیرند که نمی گیرند. در چنین وضعی مجریان و حتی قانونگذاران به جای توجه به قانون و چارچوبه قانونی منتظر فرمان و دستور می مانند و گوش به فرمان هستند. هیچ هرج و مرج و بی نظمی بالاتر از این نیست. نتیجه چنین وضعی غیر از فساد و ظلم و ستم و حق کشی چیز دیگری نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر