حکومتی که بخواهد راه حق و عدل را در پیش گیرد و
در راه و روش رحمانی و انسانی و اخلاقی راه بپیماید، راه و مسیر برای او روشن است
و از این جهت بهانه ای ندارد. هم تاریخ گذشتگان و حاکمان گذشته پیش روی او قرار
دارد و هم تعالیم انبیا و بزرگان دین. این دو راه روشن و سر راست را پیش روی کسانی
قرار می دهد که هدفشان از حکومت خدمتگزاری به انسان ها و کاستن درد و رنج آنان و
پیشگیری از تضییع حقوق آنان است. حاکم پارسا می تواند برای ترسیم مسیر درست خود از
دو میراث گرانبها بهره گیرد، یکی یافته های بشری و دیگری داده های وحیانی. هم عقول
بشری به دستاوردهای گرانبهایی رسیده است و هم خداوند تعالی از طریق پیامبران خود
راه را روشن کرده است. امام علی(ع) در پایان عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه
می دهد و از او می خواهد که از این دو میراث گرانبها استفاده کند و در مسیر صحیح و
درست حرکت کند. آن حضرت این نکته را تذکر می دهد که تنها مانع حرکت در این مسیر
درست، هوای نفس است. در واقع راه و مسیر با توجه به آن دو میراث، روشن است؛ مهم
این است که حاکم و حکومت در پی چه اهدافی باشد، که اگر اهدافش مقدس و خدایی و
انسانی باشد، مسیر روشن را در پیش می گیرد و اگر اهدافش نفسانی و شیطانی باشد، راههای
دیگری را می پیماید. امام(ع) می فرماید:
«ای مالک ... بر تو لازم و واجب است که حکومت
های دادگستر پیشین، سنت های با ارزش گذشتگان، روش های پسندیده رفتگان، آثار پیامبر
خدا(ص) و واجباتی که در کتاب خدا آمده است را در نظر داشته باشی، و به آنچه شاهد
بوده ای که ما انجام می داده ایم تو هم عمل کنی، و برای پیروی از فرامین این
عهدنامه، که برای تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام کرده ام تا در صورت
سرکشی نفست عذری نزد من نداشته باشی، تلاش کنی. از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و
قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست می کنم که من و تو را به انجام آنچه
موجب رضایت و خشنودی اوست موفق گرداند تا نزد او و خلق او دارای عذری روشن باشیم و
از ما نامی نیک در میان بندگان و آثاری زیبا در شهرها و تمام نمودن نعمت ها و
ازدیاد کرامت ها و ارزش ها باقی بماند، و اینکه پایان عمر من و تو را به سعادت و
شهادت ختم فرماید، که همانا ما به سوی او باز می گردیم. با درود بر پیامبر خدا و
اهل بیت پاکیزه و پاک او، درودی فراوان؛ والسلام» (نهج البلاغه، نامه 53،
ش152-157).
از این توصیه آخر امام علی(ع) نکات مهمی قابل
برداشت است:
1-هدف حکومت پارسا کسب رضایت و خشنودی خداوند
است که این خشنودی تنها در سایه خدمت به خلق خدا و رحمت به آنان تحقق می یابد. از
دعایی که امام در آخر سخن کرده، به روشنی هدف حکومت حق و عدل روشن است. رضایت و
خشنودی خدا به این است که انسان چنان وظیفه خود را انجام داده باشد که نزد خدا و خلق
او عذر داشته باشد. حاکمی که وظیفه خود را انجام داده باشد از او نامی نیک در میان
بندگان خدا باقی می ماند و آثاری از آبادانی و خدمات او در شهرها به یادگار می
ماند. حاکم حق و عدل برای مردم رفاه و آسایش ایجاد می کند، اما این آسایش و رفاه
همراه با پاسداشت کرامت و ارزشهای انسانی است. امام(ع) پس از بیان «تمام نمودن
نعمت ها»، «ازدیاد کرامت ها» را بیان فرمود و این دلالت بر این نکته دارد که حکومت
حتما باید در کنار ایجاد رفاه و آسایش به ارزش و کرامت انسانی توجه کند و گرنه
انسان را از انسانیت به زیر کشیده و سپس رفاه او را فراهم کرده است. به هر حال
وظیفه و هدف حاکم پارسا خدمتگزاری به انسان است و انسان از دو بعد مادی و معنوی
تشکیل شده که تنها در صورتی به انسان خدمت شده که به کرامت انسانیش نیز توجه شود و
الا به انسان خدمت نشده است.
2-خدمتگزاری به خلق خدا در گرو اجرای عدالت در
همه جنبه های زندگی و توجه به اخلاق و انسانیت است. و اخلاق و عدالت از اموری است
که هم عقل و فطرت بشریت به آن توجه دارد و هم در وحی الهی بر آن تاکید شده است.
خداوند تعالی در آیه ای از قرآن مجید هدف بعثت انبیا را این بیان می کند که مردم
قسط و عدل را اجرا کنند (حدید/25). اما سخن این است که آیا بشریت با عقل خود
نیکویی اجرای عدالت را نمی یابد و نیز آیا عقل بشری نسبت به شناخت مصادیق این عدل
ناتوان است؟ اگر اینگونه باشد وحی نیز نمی تواند مشکلی را حل کند، چرا که لازمه آن
این می شود که آنچه را که خداوند نیکو بخواند نیکو باشد. این به معنای تعطیلی عقل
و خرد و سقوط انسانیت انسان و از دست رفتن هویت اوست.
از آیات قرآنی بر می آید که انسان با عقل و فطرت
خود اعمال نیکو و شایسته و نیز اعمال ناشایست و نکوهیده را می شناسد: «سوگند به
نفس و آن کسی که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد»
(شمس/7-8). و در آیه ای دیگر آمده است: «ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم تا
او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا
سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار»(انسان.2-3). وقتی سخن این است که انسان، یعنی
همه انسان ها هدایت شده اند پس باید مقصود هدایت عقلی و فطری باشد، چرا که هدایت
وحیانی ممکن است به فردی نرسیده باشد.
پس عقل و فطرت بشر قادر به درک عدالت و اخلاق می
باشد و به همین جهت آیات قرآنی می فرماید که پیامبر آمده است که یادآوری کند(غاشیه/26)
و قرآن مجید کتاب یادآوری است (ص/87) و امام علی(ع) می فرماید: «خداوند رسولان خود
را بر انگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنان بخواهند که
عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمت های فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با
ابلاغ پیام الهی حجت را بر آنان تمام کنند، و گنجینه های عقول آنان را بر
انگیزانند» (نهج البلاغه، خ1).
از این آیات و نیز سخن امام علی و دیگر آیات و
روایات همنوایی وحی و عقل و فطرت استفاده می شود. بنابراین حاکم حق و عدل دو چراغ در
اختیار دارد که راه را بر او می نمایانند. یکی عقل و فطرت بشری و دیگری وحی الهی.
این دو هیچ ضدیتی با هم ندارند و اگر به ظاهر در جایی با هم ناسازگار باشند، یکی
درست درک نشده است. اگر در جایی عقل قطعی حکمی کرد، سخن وحی نمی تواند مخالف آن
باشد، و اگر به ظاهر ناسازگاری باشد معلوم می شود حکم وحی درست فهمیده نشده یا درست
به دست ما نرسیده است.
3-حاکم باید هم قرآن و سیره پیامبر را در نظر
داشته باشد و هم روش حاکمان عدل گذشته و نیز دستاوردهای عقل بشری را. در میان انسان
ها و حکومت های گذشته حاکمانی بوده اند که درست عمل کرده اند. حاکم پارسا باید عمل
آنان را در نظر داشته باشد. همچنین دستاوردهای عقل بشری بسیار ارزشمند است و اصولا
با وحی ناسازگاری ندارد. در روزگار ما، نظام حقوق بشر جدید و اعلامیه جهانی حقوق
بشر و متعلقات آن، دستاوردهای مهم عقل بشری هستند و نباید آنها را بی ارزش شمرد.
روح این اعلامیه و متعلقات آن عدالت خواهی است و این روح با هدف اصلی بعثت انبیا،
که اجرای عدالت توسط مردم بوده است، سازگار است و ضدیتی ندارد، و بلکه هماهنگی
دارد. هر چند در جزئیاتی سخنان این اعلامیه با ظاهر شرع ناسازگار می نماید، اما
روح آن و کلیات آن با پیام دین که عدالت است سازگاری دارد. پس عالمان دین به جای
رد کردن این دستاورد بشری باید با بشریت به گفت و گو بنشینند و این اعلامیه را
دستاورد عقل و فطرت بشری تلقی کنند و به آن احترام بگذارند. برخورد آنان باید
مانند شهید مطهری باشد که درباره دستاورد های جدید غرب درباره حقوق بشر می گوید:
«در دنیای غرب از قرن هفدهم به بعد، پا به پای
نهضت های علمی و فلسفی، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی و به نام "حقوق
بشر" صورت گرفت. نویسندگان و متفکران قرن هفدهم و هجدهم افکار خویش را درباره
حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر با پشتکار قابل تحسینی در میان مردم پخش کردند.
ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو از این گروه نویسندگان و متفکرانند. این گروه حق
عظیمی بر جامعه بشریت دارند، شاید بتوان ادعا کرد که حق اینها بر جامعه بشریت از
حق مکتشفان و مخترعان بزرگ کمتر نیست. اصل اساسی مورد توجه این گروه این نکته بود
که انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبیعت، واجد یک سلسله حقوق و آزادی هاست. این
حقوق و آزادی ها را هیچ فرد یا گروه به هیچ عنوان و با هیچ نام نمی توانند از فرد
یا قومی سلب کنند، حتی خود صاحب حق نمی تواند به میل و اراده خود آنها را به غیر
منتقل نماید و خود را از اینها عریان و منسلخ سازد و همه مردم، اعم از حاکم و
محکوم، سفید و سیاه، ثروتمند و مستمند، در این حقوق و آزادی ها با یکدیگر متساوی و
برابرند (مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص6).
به هر حال امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید
که باید قرآن مجید و سیره پیامبر و روش حاکمان عدل گذشته و نیز روش و سیره ارزشمند
گذشتگان را در نظر داشته باشد و از آنها استفاده کند. این راه روشنی است و تنها
هوای نفس مانع پیمودن این راه روشن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر