۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

امام مجتبی(ع)، پیشوایی که توفیق نوشیدن دو جام زهر داشت

امام حسن مجتبی(ع) در طول عمر شریف خود دو بار جام زهر نوشید، که یکی از این دو جام جانش گرفت و دیگری آبرویش. جام اول را از دست باطل پرستانی نوشید که حق پرستی مانند او را تحمل نمی کردند. صرف وجود یک انسان حق پرست و باطل ستیز برای باطل پرستان و حق ستیزان خطر است و باید او را از میان برداشت. دادن جان هزینه حق پرستی است و شخصی بزرگ مانند امام حسن(ع) از دادن هزینه حق پرستی خود دریغ ندارد. اما جام دیگر جامی است که نه جان، بلکه آبرو می ستاند. برای انسانی که به اوج قله انسانیت نرسیده، بزرگ ترین هزینه ممکن برای حق پرستی دادن جان است، اما برای انسان والا دادن جان بالاترین و مهم ترین و مشکل ترین هزینه نیست. این دادن آبرو و حیثیت است که سخت تر و سنگین تر است. این مهم تر و بالاتر بودن را حضرت امام حسین(ع) در میدان کربلا در قالب رجزی اینگونه بیان می فرماید:
          الموت خیر من رکوب العار         و العار اولی من دخول النار
                                                     (منتهی الآمال، ص534)
مرگ و شهادت برتر و بهتر از این است که انسان زیر بار ننگ و عار برود اما زیر بار ننگ و عار رفتن برتر و بالاتر از آن است که انسان به دوزخ غضب الهی وارد شود.
کسی که خود را حق پرست می داند باید برای پرداخت هزینه حق پرستی خود مرزی تعیین نکند و حاضر باشد در این راه از همه چیز بگذرد. شاید در میدانی هزینه حق پرستی دادن جان یا مال و مانند آن باشد و انسان حق پرست آمادگی این را دارد که از همه این امور به راحتی در گذرد. اما ممکن است در میدانی دیگر لازم باشد که ازآبرو و حیثیت خود هزینه کند. هرچند این هزینه برای برخی ازانسان ها بسیار سنگین تر و مهم تر از هزینه اول است، اما وقتی حق پرستی این را اقتضا می کند انسان متعالی به آن گردن می نهد. اینجاست که امام حسین(ع) در میدان جانبازی و در میدانی که هیچ هزینه ای نبوده که از آن دریغ کرده باشد، اما در همان حال به این نکته اشاره می کند که درست است که من جانبازی می کنم و در راه حق جان می دهم، اما هزینه دیگری نیز وجود دارد که آن بالاتراست و من آمادگی آن هزینه را نیز دارم و آن این است که ازحیثیت و آبرویم در گذرم.
برای امام حسین(ع) میدان حق پرستی اقتضای جانبازی را داشت ولی برای امام حسن اقتضای این را داشت که از آبرو مایه بگذارد و مورد طعن و توهین یاران خود قرار بگیرد، اما امتی و ملتی را از نابودی نجات دهد. یکی از اصحاب آن حضرت به نام بُشر همدانی، که به صلح امام با معاویه معترض بود، به آن حضرت عرض می کند: «سلام بر تو ای خوار کننده مومنان»؛ امام جواب سلام را می دهد و می فرماید: «من مومنان را خوار نکردم، بلکه به آنان عزت بخشیدم، قصدم از صلح این بود که شما را از مرگ برهانم، زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند» (اخبار الطوال، ص221).
یکی دیگر از اصحاب، به نام مالک ابن ضمره، به آن حضرت در رابطه با پذیرش صلح اعتراض می کند و آن حضرت در پاسخ او می فرماید: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند، از این رو خواستم با مصالحه ای که صورت گرفت حافظ و نگهداری برای دین خدا باقی بماند» (حیاة الامام الحسن ابن علی، ج2، ص276).
امام(ع) در وضعیتی بسیار دشوار قرار دارد. او باید تصمیمی بگیرد که بسیار سخت است. او برای مصلحت امت مجبور است که به صلح با شخصی مثل معاویه تن دهد تا جلوی جنگ و خونریزی وسیع  و نابودی امت را بگیرد. اما مشکل این است که این تصمیم حتی برای یاران بزرگ آن حضرت قابل هضم نیست. مردان بزرگی مانند حجر ابن عدی و عدی ابن حاتم به آن حضرت اعتراض می کنند. آن حضرت مجبور است برای یار با وفایی مثل حجر قسم یاد کند که مصلحت امت در همین است: «ای حجر...به خدا قسم من صلح را نپذیرفتم مگر به خاطر بقای شما؛ تکلیف الهی و خواست او در هر روز یک چیز است» (بحار الانوار، ج44، ص57) و در جواب عدی ابن حاتم می فرماید: «من دیدم مردم اشتیاق فراوانی به صلح دارند و از جنگ بیزارند، بنابراین نخواستم جنگ را بر آنان تحمیل کنم و بهتر دانستم به روزی که موعد آن خواهد رسید موکول نمایم، زیرا خواست الهی در هر روز یک چیز است» (زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص216).
اینها یاران باوفای حضرت بودند. آن حضرت علاوه بر یاران خود از طعن و نیش خوارج ظاهربین که هر چیزی را درباره او به زبان میآوردند (ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص181) و شیادانی مانند عبد الله ابن زبیر در امان نبود. ابن زبیر حضرت را ترسو و زبون می خواند و حضرت می فرماید: «گمان می کنی صلح من با معاویه به خاطر ترس بوده است؟ وای بر تو! چه می گویی؟ مگر ممکن است؟ من فرزند شجاع ترین مردان عربم و فاطمه سرور زنان عالم مرا به دنیا آورده است. وای بر تو! علت صلح من نه ترس و نه ضعف، بلکه وجود یارانی چون تو بود که ادعای دوستی با من داشتید و در دل نابودی مرا آرزو می کردید. چگونه به یاری شما می توان اعتماد کرد» (زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص213).
امام(ع) در خطبه ای که پس از امضای صلح به درخواست معاویه خواند، می فرماید:
«معاویه با من در مورد حقی منازعه می کند که ازآن من است و برای صلاح امت و قطع فتنه و آشوب آن را رها کردم ... من به این عقیده رسیده ام که با معاویه سازش کنم و خطر جنگ بین خود و او را پایان دهم و با او بیعت نمودم و دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر از ریختن آن است و قصدم از این کار صلاح و بقای شماست»(جواد قیومی، صحیفة الحسن، ص195).
امام حسن مجتبی(ع) علاوه بر جام زهری که جانش را ستاند، جام زهر دیگری نوشید که آبرو و حیثیت او را ستاند. او خود را برای مصلحت دین و امت در معرض تهمت و افترا و طعن و اهانت قرار داد و این جام دوم برای آن حضرت سخت تر از جام اول بود. اما نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که جام زهرهایی که حاکمان و رهبران می نوشند در یک سطح نیست و حداقل بر طبق دو معیار سطوح جام زهرها متفاوت میشود:
1-جام زهرهایی که به اعلی علیین می برند و جام زهرهایی که از سقوط به اسفل سافلین جلوگیری می کنند. گاهی یک پیشوا در پیش آمدن یک اوضاع بحرانی خودش تاثیر نداشته و مقصر نبوده است. در چنین حالتی کسی که خود را فدا می سازد، جلو فاجعه ای را می گیرد که در آن نقشی نداشته است. آنچه امام حسن مجتبی(ع) انجام داد از اینگونه بود. این جام زهر به اعلی علیین عروج می دهد. اما گاهی وضعیت بحرانی به سبب سیاست های غلط و لجبازی یک رهبر به وجود می آید و ملتی بر لب پرتگاه سقوط کشیده می شود. در اینجا اگر آن پیشوا جام زهر را ننوشد خود باعث سقوط امت شده است و همین باعث سقوط او به اسفل سافلین می شود.
2-برخی از جام زهرها بد را به جای بدتر می نشاند و برخی خوب را به جای بد. امام حسن مجتبی، همان طور که خود فرموده (شُبّر، جلاء العیون، ج1، ص345)، حکومت معاویه را برای ملت زیانبار و ناخوشایند می خواند. اما با این حال با خوردن جام زهر این حکومت را بر فاجعه ی نابودی امت و قتل و کشتار وسیع ترجیح می دهد. اما گاهی نتیجه خوردن جام زهر اینگونه نیست و چه بسا دوران بین بد و بدتر نباشد حتی شاید خوردن جام زهر وضعیت را بهتر کند. هنگامی که حاکمان با لجبازی و با اهدافی خاص بر چیزی تاکید کرده اند که به گفته کارشناسان به صلاح ملت نبوده و منفعت آنان را در پی نداشته است، در چنین حالتی درست است که حاکمان از آنجا که حرف خود را پس میگیرند، از آبروی خود مایه می گذارند، اما در واقع آنچه به دست می آید بهتر از وضع فعلی است؛ در این حالت اگر حاکم جام زهر ننوشد در واقع خیانت کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر